حواستون باشه.............
وقتی یکی دوستتون داره.......
فکر نکنید وظیفشه و این روال همیشگیه..
به این فکر کنید که یهو خسته بشه.........
و دیگه حوصله یک طرفه بودنه عشق رو نداشته باشه
آدما یه جایی که خسته میشن........
یهو بی صدا میرن.............
بعد شما میمونید یک عالمه غرورِ کاذب...........
و حسرت فرصتهایی که میتونست.........
در کنارش به شادی و خاطره ساخته بشه
تا با جنگ و دعوا و بهانه های الکی و مغرور شدن به اینکه
هر کاری بکنم طرف رفتنی نیست بگذره............
یادتون باشه هر کسی میتونه بهتون بگه دوستت دارم
اما اونی که واقعی و از ته قلب بگه و بارها بهتون ثابت کرده باشه که دوستتون داره خیلی کمیابه به همین راحتی آدمهایی که واقعا دوستتون دارن رو از دست ندید..............
چون حسرتی که در آینده خواهید خورد خیلی سخته.....!
چه کسی میگوید ...
که فهمیدن همیشه خوب است ...
فهمیدن درد دارد ...
مثل آن روزی که من ...
چشم تو را از پشت گرفتم ...
و میان آن همه اسم که گفتی ...
من آخرین بودم ...
من نیز آن روز به فهمیدن رسیدم ...
فهمیدم که تو ...
بی نهایت دوست داری ...
نه اینکه بی نهایت دوستم داری ... !
و برای اولین بار کشیدم
تا بسوزی و فراموشت کنم
اما نمیدانستم با هر پک ذره ذره
میری تو نفسم و میشی همه کسم .......
به من نگو سيگار نكش ...
بپرس براي كدام دردم سيگار ميكشم...
بپرس اصلا چرا سيگاري شدم ...؟!
مطمئن باش اون موقع خودت برام كبريت ميكشي
مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد ِ تو می اندازد
طعنه های دیگران است !
شاید اگر این " دیگران " نبودند ،
تو
زودتر از اینها
برای من ، مـُرده بودی ...
این روزها جهانم به اندازه ی یک پاکت است
آن هم از نوع باریک، پایه کوتاه
به رنگ شب؛ سیاه
20 رفیق کاغذی لب بر لب
هر شب
خاکستر شدن را به نمایش می کشیم...
یک زیر سیگاری پر از فیلتر سیگار....
یک لیوان.... یک استکان چای نصفه.... یک جیگر سوخته....
یک خستگی تکراری... با یک سیستم نفتی... یک تخت خواب خالی از خواب.....
اینها سهم من از این زندگیه....!!!
حالا به هر جرمی که می خواهی منو ببر جهنم.......
لامصب از سگ وفادار تره این تنهایی
تنهاش که میذاری میری تو جمع کلی میگی میخندی بعد که از همه جدا شدی
از کنج تاریکی میاد بیرون
وا میسه بغل دستت
دست گرمشو میذاره رو شونت بر میگرده در گوشت میگه
- خوبی رفیق؟ بازم خودممو خودت...
اون نفسش که مموقع حرف زدن میخوره تو صورت عادم...
باز باید یکی دیگه روشن کنم....
ته سیگار های انباشته شده در قلبم بویِ کثافت گرفته است!
حتی اگر تو حالا برگردی و مریمِ مقدّس باشی..
من دیگر آن باکره ی همیشگــی نیستم!..