حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه


ازمــــــــا كه گذشـــت...

ولـــی بــــه دیـــگری موقــتی بـــودنت را گوشـزد کن


تـــا از همان اول فکـــری بـــه حال جـــای خـــالیت کنـد..

 




تاریخ: جمعه 29 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

سخته درسم...
رسيده وقت رفتن...
سر امتحاني كه ميدونم تهش ردم...
حس ميكردم حرفاي استاد با خرخوناشه...
اونجا بود كه فهميدم اين قصه اولاشه...
وقت امتحانو ريدن به برگمه...
تو خودت ميدوني كه ريدم الكي جو نده...
حرفاي خانوادمم كه نمك زخممه...
تنها دلخوشيمم ترم هاي بعدمه...
و باز منمو حسرت يه نمره ي بيست...
كه استاد بنويسه گوشه ي ليست...
ميدوني چند بار افتادم براي يه درس بگذريم...
ديگه بيست گرفتنشم برام مهم نيست...
تو كه ميدونستي دانشجوي ترم آخرتم
بگو با من ديگه چرا د اخه نوكرتم




تاریخ: جمعه 29 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

فرو می بلعم...تمام نفرتم را !
بیرون می آید...همراه دلتنگی هایم !
هوای اعتمادم... عجیب آلوده گشته است !
دود خیانت...سینهء عشقم را میزند !
...
و من باز ...
هوس کام دیگری را از لبانت دارم

 




تاریخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)


 
اسم تو روی سیگارم نوشتم
و برای اولین بار کشیدم
تا بسوزی و فراموشت کنم
اما نمیدانستم با هر پک ذره ذره
میری تو نفسم و میشی همه کسم .......

 




تاریخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

هیچ دلی بی بهانه نمی تپد ،

نمیدانم بهانه ها دلگیرند ،

یا دلها بهانه گیر !

و قلب من جایگاه عشقی است ،

که شقایق ها حسرت آن را می خورند...




تاریخ: چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)


 

به من نگو سيگار نكش ...

بپرس براي كدام دردم سيگار ميكشم...

بپرس اصلا چرا سيگاري شدم ...؟!

مطمئن باش اون موقع خودت برام كبريت ميكشي

 




تاریخ: چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دلت برای کسی تنگ شده ؟ بهش زنگ بزن
میخوای کسی رو ببینی ؟ دعوتش کن
میخوای تو رو بفهمند ؟ توضیح بده
سوال داری ؟ بپرس
چیزی هست که دوست نداری ؟ بگو...
چیزی هست که دوست داری ؟ تأئیدش کن
عاشق کسی هستی ؟ بهش بگو
هیچکس نمیدونه تو ذهنت چی میگذره، بهتره که خودت شرح بدی...




تاریخ: چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

 
 
کاربردهای مختلف ” مُردن ” در فرهنگ ما !!

برو بمیر : برو گمشو !

بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !

می میرم برایت : عاشقتم !

می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟

… مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟

نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد !

مردیم تا … : صبرمان تمام شد !

مرده : بی حال !

مردنی : نحیف و لاغر !

مردم : خسته شدم!

من بمیرم ؟ : راست می گی؟




تاریخ: سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دخترک که از درس جبر نمره نیاورده بود و بهترین دوستش هم او را ترک کرده بود پیش مادرش رفت و گفت: “همش اتفاق های بد می افته!”
مادر که در حال کیک پختن بود از او پرسید که آیا کیک دوست دارد؟
و دخترک جواب داد: “البته! من عاشق دست پخت شما هستم.”

مادر مقداری روغن مخصوص شیرینی پزی به او داد دخترک گفت: “اه..! حالم رو به هم می زنه!”
مادر تخم مرغ خام پیشنهاد کرد و دختر گفت: “از بوش متنفرم!”
این بار مادر رو به او کرد و پرسید: “با کمی آرد چطوری؟” و دختر جواب داد که از آن هم بدش می آید.
مادر با چهره ای مهربان و متین رو به دخترش کرد و گفت: بله شاید همه این ها به
تنهاییبه نظرت بد بیایند ولی وقتی آنها را به اندازه و شیوه مناسب با هم مخلوط کنیم یک کیک خیلی خوشمزه خواهیم داشت!

خداوند نیز این چنین عمل می کند؛ ما خیلی وقتها از پیشامدهای ناگوار از پروردگارمان شکایت می کنیم در حالی که فقط او می داند که این موقعیت ها برای آمادگی در مراحل بعدی زندگی لازم است و منتهی به خیر می شود. باید به خداوند توکل کرد و اطمینان داشت که همه این موقعیت های به ظاهر ناخوشایند معجزه می آفرینند.

مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هر روز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. پروردگار هستی با اینکه می تواند در هر جای این دنیا باشد قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند و تو باید صبور باشی و این مراحل را طی کنی..




تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت:

بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.

اما در مورد من چی؟...

من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟

جوابش این بود:

شاید علتش این باشد که

"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"




تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 109
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 159
بازدید ماه : 249
بازدید کل : 702970
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما