میخواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافات است
عاشق شدم گفتند دروغ است
گریستم گفتند بهانه است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم
(شریعتی)
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم
حواستون باشه.............
وقتی یکی دوستتون داره.......
فکر نکنید وظیفشه و این روال همیشگیه..
به این فکر کنید که یهو خسته بشه.........
و دیگه حوصله یک طرفه بودنه عشق رو نداشته باشه
آدما یه جایی که خسته میشن........
یهو بی صدا میرن.............
بعد شما میمونید یک عالمه غرورِ کاذب...........
و حسرت فرصتهایی که میتونست.........
در کنارش به شادی و خاطره ساخته بشه
تا با جنگ و دعوا و بهانه های الکی و مغرور شدن به اینکه
هر کاری بکنم طرف رفتنی نیست بگذره............
یادتون باشه هر کسی میتونه بهتون بگه دوستت دارم
اما اونی که واقعی و از ته قلب بگه و بارها بهتون ثابت کرده باشه که دوستتون داره خیلی کمیابه به همین راحتی آدمهایی که واقعا دوستتون دارن رو از دست ندید..............
چون حسرتی که در آینده خواهید خورد خیلی سخته.....!
سلامتيه اوني كه
میدونه اعصـــاب نداری..!
میدونه حوصـــله نداری..!
میدونه بهونه میگیری بی دلیل..!
اما بازم میگه:
تو یکی یه دونه منی
همه جوره دركــــــــــــت ميكنه!!!! نه تركـــــــت!!!!!!!....
چه کسی میگوید ...
که فهمیدن همیشه خوب است ...
فهمیدن درد دارد ...
مثل آن روزی که من ...
چشم تو را از پشت گرفتم ...
و میان آن همه اسم که گفتی ...
من آخرین بودم ...
من نیز آن روز به فهمیدن رسیدم ...
فهمیدم که تو ...
بی نهایت دوست داری ...
نه اینکه بی نهایت دوستم داری ... !