در وصل هم به شوق تو ای گل در آتشم ، عاشق نمیشوی که بینی چه میکشم
ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی رفتی؟ بسوز که این همه آتش سزای توست
شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنان که لب تشنه آب را
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما دردا که نیستت خبر از روزگار ما
پروانه پر، گنجشک پر ، کلاغ پر ، دلم واسه دیدنت همیشه پر پر
تو گرانمايه ترين تصويري . من اگر قاب تو باشد كافيست....
اسير فصل خزان گردد عمر آنكه دمى اسير اشك كند چشم مهربان تو را
در انتهاي نگاهت كلبه ميسازم تا مبادا بگويي از دل برود هر آنكه از ديده برفت.ياد سهراب بخير
آنكه تا لحظه خاموشى گفت : تو مرا ياد كنى يا نكنى ، من به یادت هستم.
بوسيدن قول ماندن نيست ، شروع با هم بودنه ، درك و هم را فهميدن و حس بهم رسيدنه
دربت خانه ی خیالم از تو بتی ساختم که هیچ ابراهیمی راضی به شکستن آن نیست
نظرات شما عزیزان: