تورا در قلب شعرم میگذارم ، به نام عشق آن را می نگارم ، تمام حرف من در شعر این بود ، تورا تا بی نهایت دوست دارم .
کاش بودم تک درختی در میان قلب تو ، تا وجودم میوه می داد از محبت های تو .
به امید چتر فردایت خیس بارانم ، از طلوع عشق تا غروب سرنوشت دوستت دارم .
اگه یه رنگ باشی باهات هستم ، نمک پرورده ی دستات هستم ، اگه پا روی حرمت ها نذاری ، همیشه خاک پایت هستم .
چترم باز باشه یا بسته فرقی نمیکنه ، بی تو آسمان دلم همیشه بارانی است .
قلب من تو دستاته ، خواهش میکنم دستتو مشت کن که به غیر از تو کسی اونو نبینه .
در گورستان صلیبی می گذارم تا همه بدانند در آنجا مرده ای هست ، پس تو هم به قلب صلیبی بیاویز تا همه بدانند گورستان من قلب توست .
در خالصانه ترین گوشه قلبم ، آنجا که خبر از تاریکی است یاد تو می درخشد .
کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی .
اگر قلبم آسمان باشد ، نخستین ستاره درخشانی که انتخاب میکنم تو هستی .
کبوترهای قلبم را به سویت میپرانم که شاید از تو آئین محبت را بیاموزند .
عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره آن صحبت می کنند ولی تعداد کمی آن را دیده اند .
باید آگهی فوتمو ببینی تا باورت بشه میمیرم برات .
تو که پاتوق شب هایت کافی خیال من است ، تا به حال خیال مرا در برهوت دیده ای ؟
تواناترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند ، شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد .
من اگر دختر نفرین شده اندوهم ، یا که از نسل گلی هرزه میان کوهم ، تو همان آدمک چوبی پیمان شکنی ، که فقط لایق آتش زدنی .
ابرهای بارانی چشمانم از بس باریدند ، همچون چاه چشمان عروسک هاییم خشکیدند . پایان جدایی کجاست .
از ساعت متنفرم ، از این اختراع عجیب بشر که جای خالی حضور تو را به رخ دلتنگی هایم میکشد .
موقعی که داری واسه به دست آوردن کسی میدوی آروم بدو چون شاید یکی هم داره واسه به دست آوردن تو میدوه .
سلام ، دیگه نه به این شماره زنگ بزن نه اس ام اس بده ، شوخی هم ندارم ، میخوام این خط رو بفروشم دلت رو بخرم .
اگه کسی گفت برا می میره ، بدون دروغ میگه ! حقیقت رو کسی میگه که برای تو زندگی می کنه .
او که واقعا تو را دوست دارد به ساز آرام بودنت کفایت می کند و هرگز از تو نمی خواهد رقاصک سازهاش باشی .
تفاوتی نمی کند که دوستم داشته باشی یا نه ، تنها وجودت مرا بس است از هرچه خواستی است چه با من باشی و چه بی من
دلبرا در مذهب ما بی وفایی کار نیست ، شمع اگر عاشق نباشد تا سحر بیدار نیست .
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سال ها به اجبار خواهیم خفت
سرای دلم گرچه کوچک است اما پذیرای وجود نازنین توست .
کاش از شاخه ی سر سبز حیات ، گل اندوه مرا میچیدی
زمان چقدر سریع می گذرد و ما چقدر آسوده خاطر به امید فردایی می نشینیم که دقیقا مثل دیروز است
نظرات شما عزیزان: