کاش می شد اشک را تهدید کرد
مــدت لــبـخـند را تـــمـــدیــد کـرد
کاش مـی شد در میان لحظه ها
لـــحظه ی دیــدار را نــزدیــک کرد
سئوالی ساده دارم از حضورت
من آیا زنده ام وقـت ظـهورت ؟
اگر که آمـدی مـن رفـته بـودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کــن دوباره جـان بگیرم
بیــایـم در رکــاب تــو بــمـیـرم
این عشق آتشین زدلم پاک نمی شود
مجـنون به غیر خانه ی لـیلا نمی شود
بـالای تـخت یـوسف کـنعان نـوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد
غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فـالی و فـریـادرسـی مـی آیـد
عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غـربت سـرد خویش تنها ماندیم
او مـنتظرست تـا کــه مـا بـرگـردیم
مایـیـم کـه در غیبت کـبری مـاندیم
نظرات شما عزیزان:
خیلی شعر زیبایی بود
کاش بیای یه دستی به فونتت بزنی
تونستی یه سری به وب منم بزن
یاعلی