درددل با خدا
حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه


(این اثر مرکب است از غزل ،مثنوی،شعر نو ونثر مسجع ودکلمه)
در این دنیای پر غم ای خدایا ؛تو هستی یار من ای مهربانم ،من اینجا  بی توام تنهای تنها، اسیر ثروت و شهوت دنیا، جدایم کن تو از خواب سیاهم، صدای خفته ام در سینه بشنو:

وکیل من جوابم ده به گرمی                   که نتوان یافت دیگر بار سختی
چراغی سوی ماانداز شاید                     که  برگرددبه دامانت به سختی
کلبه ام سرد و خموش در درد و غم ها      به دربارم تو برگرد رنگ زردی
سکوت وهمهمه گرما وسرما                   تمام عمر بودم مرغ  زخمی
نمانده پای رفتن نمانده پای ماندن           نه دیگر از حقیقت مانده ردی
صلابت بغض و کینه جنگ و دعوا              به راه راستی هابسته سدی
چرا دنیا سیاه است و سیه روی               تمام عمر گشتم نیست حقی
خدایا قلب من از بد رها کن                     دلم را وقف ده با هرچه هستی
کلام آخرین حرفی است مبهم                  زبانم را تو شیرین کن به تلخ

صدایم را شنیدی جان جانان  
توجه کن گهی بر قلب یاران
نگاهی کن به دلهای شکسته
به این در ها که روی ماست بسته
بگویم درد دل تا گوش باشی
که از درد سخن  مدهوش باشی:
صورتم رنگ سیاهی ،قلبم از غم لبریز
زندگی دشمن من، کی توان با من زیست
هرچه هست تکراری لحظه ها تو خالی
سرپیچ زندگی تو به من معنایی
وچه دوری از من ،رفتی و نجوایی
می زند در گوشم ،سیلی زیبایی
بزدم فریادی رگباری
ولی بی فایده بود، دستم از دست تو افتاده بود
و من م تنها تر، زندگی پر ماتم
قلب من یخ زده از حس نبود یادت
و هم اکنون زندگی بی معناست
لحظه ها بی گرماست
همه گرما سرما، همه غم ها برما
مرگ راطلب باید کرد
رفت باید از این محمل غم
از این دهکده ی سرد و جدایی بی شک
میزنم تیغ سیه بر رگ سبزم شاید
خون قرمز مرهمی بود بر این درد سپید
 گا ه گاهی  هم با خود می اندیشم   جلوه های آفرینش در آیینه آدمی خود می گنجاند و نمایان می شود
با خود می گویم:
کیست پایدارتروبهتر از او؟
و کیست مهربان تر از او؟
وچه کس همانند او می بخشد؟
چه کس؟!
او خالق آسمان ها و زمین است
اوست که زنده می کند و میمیراند
او پروردگار من است
معبود من
عشق همین جاست  ؛در همین لحظه در خلوتم با خالق
آیا در گرفتاری ها  می توان  جز او به کسی  پناه برد؟
اما باز می گردم تا برای تنهایی ام جوابی بیابم
ندایی از درون می گوید:
تو تنها نیستی ؛خدا باتوست
آری من تنها نبودم
خداوند با من بود
ابرها سیاهی را در کام خود می کشند تا بار دیگر آسمان آبی شود
آبی.......
آبی تر از همیشه
تا بتوان روشن دید
آنچه که دیدنی است
....

ویک حس
حسی زیبا  به من می گوید:
ساده باید زیست اندر این  زمین         شک نباید کرد باید کرد یقین
سادگی را زنده دار،روبه مباش            سادگی  کن   زندگی  یعنی همین
هم صدای عشق باش با قلب پاک      قلب پاک از سادگی دارد طنین
عشق و ایمان هردو از یک گوهرند       عشق با یمان فقط گردد قرین
دل مبند بر هر کس و ناکس گلم          دشمنت بسیار است اندر کمین
بامن و من با توام ای بهترین               دست من با قلب توست ای نازنین
آری به راستی که این حس زیبا  سخن حق بود ،سخن عشقی جاوید در قلب من
سزای سجایای هر کس دهندکه در دل دو گوهر درخشد برون
به آن سان شود مهر حق در دلی که راهش  خدا باشد وسادگی
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی  ما رستگار

اثری از:سالار خزایی

متخلص به ابهام



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 249
بازدید دیروز : 850
بازدید هفته : 1277
بازدید ماه : 1768
بازدید کل : 704660
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما