میخواهم درد دل کنم اخر با چه کسی / کسی نیست که حرف دل من عاشق را گوش فرا دهد
درد دل کنم با بالا نشینان ؟ با کسانیکه عاشقی را لمس نکرده اند ؟ با کسانیکه همه چیزرا با ترازوی قدرت و مقام میسنجند ؟
گمان نمیکنم اینان مخاطب درددل های یک عاشق باشند / عاشقی از جنس غرور و عزت و معرفت و مردانگی و یک رنگی / اری اینان بویی از خصوصیاتم نبرده اند
حال که کسی نیست درد دلم را گوش فرا دهد با خود و خدای خود درد دل میکنم
ای من / ای خدای من / برای چه افرادی افریدی تا با احساساتم دست و پنجه نرم کنند تا غرورم را جریحه دار کنند تا دلم را پر خون سازند
هرچه فکر میکنم پاسخی نمیجویم / شاید اینان را افریدی تا امسال من به خودمان افتخار کنیم.
خدایا چرا این است رسم عاشقی / به کدامین گناه عاشقی که در این سرمای طاقت فرسا فرسنگ ها راه را با پای پیاده برای رسیدن به معشوق درمیان کوهها با تمام وجود قدم میگذارد باید به تور کسانی بیفتد که گرمای رسیدن به معشوق را به یخبندانی سرد و برنده برایش مبدل سازد
کسانی همچون تاج و عزیز محمدی و عسگری وکسی که سکان کشتی عاشقان تراختور را به سوی یخبندان هدایت کرد کسیکه باید از نام پر غرورش یاد میگرفت غیرت و مردانگی و ازاده بودن را کسیکه به گمانم بویی از مردانگی و جوانمردی نبرده / اری به حکم ادب ( اقای ) ؟ ترکی روی سخنم با توست تویی که اخرت خود را به دنیا فروختی و خدا میداند ارزش تو چقدر است اگر ارزان فروخته باشی ضرر کردی زیرا عاشقان دیار ستارخان کسانیکه برای معشوقه ی خود در میان هفته از جان و مال خود میگذرند و تمام سختی هارا به جان میخرند ارزشی وصف ناپذیر دارند و در اخر تو را به خدای این عاشقان میسپارم زیرا به خدای خود ایمان دارم.
تورا گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگینند و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمیدانی چه غمگینند
نظرات شما عزیزان: