و هر روز او متولد ميشود؛ عاشق مي شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد... و قرن هاست كه او؛ عشق مي كارد و كينه درو مي كند چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان جواني بر باد رفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مردش؛ گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هاي منقطع قلب مرد؛ سينه اي را به ياد مي اورد كه تهي از دل بوده و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند... و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد... و اين, رنج است
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آخرین مطالب