حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود  

به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت  

به جای دستت درد نكنه ؛ بگوییم :ممنون از محبتت، سلامت باشی

به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این كه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشكرم  

به جای لعنت بر پدر كسی كه اینجا آشغال بریزد ؛ بگوییمرحمت بر پدر كسی كه اینجا آشغال نمی ریزد  

به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود  

به جای دروغ نگو؛ بگوییم :راست می گی؟ راستی؟  

به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده  

به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما  

به جای شكست خورده؛ بگوییم : با تجربه  

به جای مگه مشكل داری؛ بگوییم :مگه مسئله ای داری؟  

به جای فقیر هستم؛‌بگوییم : ثروت كمی دارم  

به جای بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم 

به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست  

به جای مشكل دارم؛ بگوییم :مسئله دارم  

به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم :چندان هم راحت نبود  

به جای فراموش نكنی؛ بگوییم :یادت باشه 

به جای داد نزن؛ ‌بگوییم : آرام باش  

به جای من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم :‌ من سالم و با نشاطهست

به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم :شما را در شادی ها ببینم

بسیاری از مردم تمام عمر خود را در جزیره ای خیالی به نام "یک روز دست به کار خواهم شد می گذرانند

برای اینکه از تو انتقاد نکنند نه کاری کن ٬ نه حرفی بزن و نه کسی باش.

اگر کودک همان نخستین بار که به زمین می خورد از راه رفتن دست می کشید هرگز به راه نمی افتاد.
 

هیچ وقت٬ هیچ وقت ٬ هیچ وقت ٬ هیچ وقت تسلیم نشوید

 - آسان ترین راه آشنایی ، یک سلام است ، ولی گرم و صمیمی

- آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ، ولی خالص و صمیمانه .

- آسان ترین راه عذر خواهی ، عدم تکرار اشتباه قبلی است .

- آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .

- آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .

-آسان ترین راه پول در آوردن ، آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی .

- آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است .

- آسان ترین راه جلب محبت ، آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی .

- آسان ترین راه مبارزه با مشکلات ، روبرو شدن با آنهاست نه فرار .

-آسان ترین راه رسیدن به آرامش ، آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی .

- آسان ترین دوستی ، همیشه بهترین دوستی نیست . این را به خاطر بسپار .

- آسان ترین بحث ، بحث در باره چیزهای خوب و امیدوار کننده است .

- آسان ترین برد ، آن است که خود را از پیش بازنده ندانی .

-آسان ترین راه خوب زیستن ، ساده زیستن است .

- آسان ترین راه دوری از گناه ، آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .

- آسان ترین و در عین حال با ارزش ترین عشق ، بی ریا ترین آن است .

- آسان ترین راه بودن ، آن است که حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .

-آسان ترین راه راحت بودن ، آن است که خودت را همانطور که هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی

 




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

کاسه چه کنم در دست داشتن:

دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکی بودن.

کاسه و کوزه را سرکسی شکستن:

دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن.

کاسه و کوزه کسی را بهم زدن:

وسایل زندگی کسی را بهم زدن، سبب آزار و اذیت کسی شدن

کاسه همان کاسه است و آش همان آش:

چیزی تغییر نیافته و کارها برهمان منوال پیشین است.

کاش پاهایم شکسته بود: 

اگر می دانستم نتیجه کار اینطور است هرگز نمی رفتم. 

کاش دوقلو بودی:

به شوخی، خودت تنها اینقدر لوس و بی مزه بودی.

کاسه از آش گرمتر:

به  دلسوزی بیش از اندازه تظاهر کردن

کاسه ای زیر نیم کاسه بودن:

سری در پشت پرده وجود داشتن، راز مهمی در کار بودن

کاسبی کاه سابی است:

زیرا به اندک سودا و خرید و فروشی قانع است.

کار یک شاهی صنار نیست

آن طور هم که تصور کرده ای کار  آسانی نیست.

کاری را پخته کردن:

مقدمات انجام و اجرای کاری را فراهم کردن

کار یکبار اتفاق می افتد

در هر کاری باید شرط احتیاط و پیش بینی را فراموش نکرد.

کار و بارش چاق بودن

 




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

 

همه از من میترسن ، من از نیسان آبی

عاشق بی انتظار مادر

علم بهتر است یا ثروت؟ ، هیچکدام فقط ذره ای معرفت

دا کر سی چنت بی. (یعنی مادر پسر برای چی خواستی؟

به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!

به مد پوشان بگویید آخرین مد کفن است

ناز نگات قشنگه!

تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی

هر کجا محرم شدی -چشم از خیانت باز دار /  -چه بسا محرم با یک نقطه مجرم میشود،

مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی

“دست بزن ولی خیانت مکن”

منم یه روز بزرگ میشم.

زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت.

داداش جان به خاطر اشک مادر یواش!

افسوس همه اش افسانه بود!

من از عقرب نمیترسم ولی از سوسک میترسم / من از دشمن نمیترسم ولی از دوست میترسم.

من نمی گویم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن!

شد شد، نشد نشد

بمیرد آنکه غربت را بنا کرد  / مرا از تو، ترا از من جدا کرد

برگ از درخت خسته می شه پاییز فقط یه بهانه است

در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند ، من بیچاره دنبال مرد می گردم

دنبالم نیا آواره میشی

رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم

روی قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد گفتم بیسوادم!

“تو هم خوبی!

از بس خوردم مرغ و پلو ، آخر شدم مارکوپولو

سر پایینی پرنده ، سر بالایی شرمنده

اسیرتم ولی آزاد !

بخاطر دلم ولم !

قربان وجودت که وجودم ز وجود تو بوجود آمد مادر

دلم دادم بری باهاش حال کنی ،  نه که بری جیگرکی بازکنی !!

تو رو اگه من نشورم کی میشوره ( عروسکم )

باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم ، من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!

تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم

بنازم مطربان را که خلق را مسرور میخواهند!

ای آسمون کبود ، واسه همه بود واسه ما نبود؟؟؟؟

در قمار زندگی عاقبت ما باختیم  ، بس که تکخال محبت بر زمین انداختیم

گرپادشاه عالمی ، بازهم گدای مادری

ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم

تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!

هندونه بده قاچ کنیم ، لوپتو بده ماچ کنیم !

دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم ، طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

دنیا همه هیچ و زندگانی همه هیچ  ، ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد

 




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مرد درحال تمیز کردن ماشین بود که متوجه شد پسر ۸ ساله اش بر روی ماشین خط می اندازد مرد با عصبانیت چندین مرتبه ضربات محکمی بر دست کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود در بیمارستان کودک انگشتانش را از دست داد کودک پرسید: «پدر انگشتانم کی رشد می کند؟» مرد نمی توانست سخنی بگوید به سمت ماشین بازگشت و شروع کرد به لگد کردن ماشین و چشمش به خراشیگی کودک خورد که نوشته بود: «دوست دارم پدر»




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مردي باهوش برای حضار جوک تعریف کرد، حضار دیوانه وار خندیدند.
بعد از چند لحظه... دوباره همون جوک رو تعریف کرد.
 عده کمی از حضار دوباره خندیدند.
دوباره و دوباره همون جوک رو تعریف کرد .
زمانی که دیگه هیچ یک از حضار نخندید او لبخند زد و گفت:

وقتی که نمی تونید به یک جوک بارها بخندید؛

 

چطور برای یه مسئله بارها و بارها گریه می کنید؟

 




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا

با نگاه پست همه چیز را می توان ننگ شمرد حتی مهر مادر به فرزند را ...

نسان نمی تواند به همه نیکی کند، ولی می تواند نیکی را به همه نشان دهد

آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند

کار ریشه های تلخ و میوه شیرین دارد

به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن، و به هیچکس بدی نکن. 

بدون خودآگاهی ملی ، کشور رنگ پیشرفت به خود نمی گیرد .

رای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار.

مام موفقیت های عظیم بر پایه شکیت بنا شده اند

سرپرست ناتوان بزرگترین عامل هرز نیروهاست .

حقیقت را دوست بدار ولی اشتباه را عفو کن

با گریه به دنیا می آیی اما چنان زندگی کن که با خنده از دنیا بروی 

عشق ماندگار هرگز بر جاذبه ی جسمانی میان شما و معشوق که همواره در حال تغییر است متکی نیست .





تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت می‌بخشی؟
کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟!  کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوش‌شان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.
کورش رو به کزروس کرد و گفت: ثروت من اینجاست. اگر آنهارا پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره‌اند مثل این می‌ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد!




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند...

 

 ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر...

 

 مي تواند تنها يك همسر داشته باشد

 

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ....

 

براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است

 

 و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ...

 

 در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

 

 او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

 

 او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني....

 

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ....

 

 او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ....

 

 او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

 

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 

 پیر می شود و میمیرد...

 

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

 

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

 

و این رنج است




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

 

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

 

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

 

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

 

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

 

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

 

من می ترسم پس هستم

 

این چنین می گذرد روز و روزگار من

 

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم




تاریخ: سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 165
بازدید کل : 702886
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما