حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟!/ چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟!" "ترس از تنهایی آدمو به چه کارها که وادار نمی کنه!... صداقت و راستی تو رو ازت می گیره و کاری با ...




تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟!/ چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟!" "ترس از تنهایی آدمو به چه کارها که وادار نمی کنه!... صداقت و راستی تو رو ازت می گیره و کاری با ...




تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

مادرم خواب دید که من درخت تاکم. تنم سبز است و از هر سرانگشتم، خوشه های سرخ انگور آویزان.
مادرم شاد شد از این خواب و آن را به آب گفت.

 

 


 فردای آن روز، خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم اینجا که منم باغچه ای است و عمری ست که من ریشه در خاک دارم. و ناگزیر دستهایم جوانه زد و تنم، ترک خورد و پاهایم عمق را به جستجو رفت.
و از آن پس تاکی که همسایه ما بود، رفیقم شد.
و او بود که به من گفت: همه عالم می روند و همه عالم می دوند، پس تو هم رفتن و دویدن بیاموز.
من خندیدم و گفتم: اما چگونه بدویم و چگونه برویم که ما درختیم و پاهایمان در بند!
او گفت: هر کس اما به نوعی می دود. آسمان به گونه ای می دود و کوه به گونه ای و درخت به نوعی.
تو هم باید از غورگی تا انگوری بدوی.
و ما از صبح تا غروب دویدیم. از غروب تا شب دویدیم و از شب تا سحر. زیر داغی آفتاب دویدیم و زیر خنکی ماه، دویدیم. همه بهار را دویدیم و همه تابستان را.

 

 

 

وقتی دیگران خسته بودند، ما می دویدیم. وقتی دیگران نشسته بودند، ما می دویدیم و وقتی همه در خواب بودند، ما می دویدیم. تب می کردیم و گُر می گرفتیم و می سوختیم و می دویدیم. هیچ کس اما دویدن ما را نمی دید. هیچ کس دویدن حبّه انگوری را برای رسیدن نمی بیند.


و سرانجام رسیدیم. و سرانجام خامی سبز ما به سرخی پختگی رسید. و سرانجام هر غوره، انگوری شد.
من از این رسیدن شاد بودم، تاکِ همسایه اما شاد نبود و به من گفت: تو نمی رسی مگر اینکه از این میوه های رسیده ات، بگذری. و به دست نمی آوری مگر آنچه را به دست آورده ای، از دست بدهی. و نصیبی به تو نمی رسد مگر آنکه نصیبت را ببخشی.
و ما از دست دادیم و گذشتیم و بخشیدیم؛ همه داروندار تابستان مان را.

 

 

***
مادرم خواب دید که من تاکم. تنم زرد است و بی برگ و بار؛ با شاخه هایی لخت و عور.
مادرم اندوهگین شد و خوابش را به هیچ کس نگفت. فردای آن روز اما خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم که درختی ام بی برگ و بی میوه. و همان روز بود که پاییز آمد و بالاپوشی برایم آورد و آن را بر دوشم انداخت و به نرمی گفت: خدا سلام رساند و گفت: مبارکت باد این شولای عریانی؛ که تو اکنون داراترین درختی. و چه زیباست که هیچ کس نمی داند تو آن پادشاهی که برای رسیدن به این همه بی چیزی تا کجاها دویدی!





تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود
تو در کنار من بشینی؟...... محال بود
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود
چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
پرواز چشم های تو محتاج بال بود
سیب درخت بی ثمر آرزوی من
یک عمر مانده بود ولی کال کال بود
گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت
گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب
حالا شکست وای صدای وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خیال تو بودم حلال بود




تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،
در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های
عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای
کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن
دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.

 

 

ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد
از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.

همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از
من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برایت تنگ می شود.
روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین
من و تو،...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد




تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

در كویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم

می دانم كه نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم

در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو

نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است كه هرگز درآن ركودی نیست

می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی

بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم

بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم

زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان

 تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم

 

دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد

بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم

تو در پاسخ به عشقم همیشه سكوت را اختیار كردی

 و هرگز به خود اجازه ندادی كه از لبانت شكوفه های عشق و محبت بیرون بیاید

 و بوی عطر خوش آنان مرا مدهوش كند

ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم

بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم

بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند

 تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد

بگذار برایت همچون زلیخای یوسف باشم

بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم

بگذارتا صدف دریای دل من باشی

كه مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد

می خواهم در كنار تو به اوج ابرها برسم

 ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید

 که من او را چگونه دوست داشتم

 ای آفتاب عالم تاب بدان که همچون تو همیشه سوزان و پر نور بودم

 اما هیچگاه ابر غرور و تکبر او نگذاشت تا انوار طلایی خود را بر او بگسترانم 

عشق من در مهتاب آسمان دلت شعله كشید

 

 

    پس پذیرای آن باش و پرده ی بی مهری را بر روی آن مكش





تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی‌دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریه‌المنظر بود.
شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی‌آمد و از او وحشت داشتند، کودکان از او دوری می‌جستند و مردم از او کناره‌گیری می‌کردند. قیافه زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود. او که همه را گریزان از خود می‌دید دچار نوعی ناراحتی روحی شد که می‌توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران از او می‌گریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت و با آنها پرخاشگری می‌نمود و مردم را از خود دور می‌کرد.
سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.....

یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه او گذشت اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه، پیرمرد هم بیرون آمد و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه‌ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک برخلاف سایر مردم با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.
لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی زشت پیرمرد نشست. آن دو بدون اینکه کلمه‌ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند. همین لبخند دخترک در روحیه پیرمرد تاثیر بسزایی داشت. او هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می‌کشید. دخترک هر بار که پیرمرد را می‌دید، شدت علاقه وی را به خویش درمی‌یافت و با حرکات کودکانه خود سعی در جلب محبت او داشت.
چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه‌ای به منزل آنها آورد و پدر دخترک نامه را دریافت کرد. وصیت نامه پیرمرد همسایه بود که همه ثروتش را به دختر او بخشیده بود.
 





تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

خدای عزیز! اون کسی که همین الان مشغول خواندن این متنه، زیباست چون دلی زیبا داره
درجه یکه چون تو دوستش داری و بهش نظر کردی ، قدرتمند و قوی و استواره چون تو پشت و پناهش هستی
خدایا ! ازت می خوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترینها باشه
خواهش می کنم بهش درجات عالی دنیای و اخروی عطا بفرما و کاری کن ، به آنچه چشم امید دوخته
آنگونه که به خیر و صلاحش هست برسه انشاا...
خدایا! در سخت ترین لحظه ها یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین
 لحظه ها زندگی اش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه....




تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مرجع خبری پرسپولیس : مهاجم پرسپولیس گفت: دوست ندارم با نیمی از آمادگی برابر استقلال به میدان بروم.

 

غلامرضا رضایی درباره آخرین وضعیتش گفت: در بازی مقابل ذوب آهن از ناحیه مچ پا دچار مصدومیت شدم. این آسیب دیدگی به مصدومیت قبلی‌ام برنمی‌گردد و پای دیگرم مصدوم شده است.

 

باید ببینم قسمت چه می‌شود. واقعا دوست ندارم دربی را از دست دهم.

 

 

وی گفت: نمی‌خواهم در وضعیت 50 - 50 بازی کنم بلکه دوست دارم با تمام قوا و آمادگی صددرصد در این دیدار حساس حضور یابم. به همین دلیل دوست دارم با سکوت وارد دربی شوم و تا بعد از بازی اظهارنظری در این باره نخواهم کرد. فقط امیدوارم شرایطم بهتر شود تا بتوانم به میدان بروم.





تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مرجع خبری پرسپولیس : سرمربیان دو تیم فوتبال استقلال و پرسپولیس پیش از حضور در محل نشست خبری دربی 74 مقابل درب ساختمان سازمان لیگ با هم روبرو شدند.

 

نشست خبری دیدار تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس در چارچوب هفته بیست و چهارم لیگ برتر از ساعت 14 امروز چهارشنبه در محل سازمان لیگ برتر برگزار شد.

 

دنیزلی و مظلومی دقایقی پیش از آغاز جلسه در محل سازمان لیگ برتر حضور یافتند و به صورت کاملاً اتفاقی مقابل درب ساختمان این سازمان با هم روبرو شدند. این دو برخوردی دوستانه و خیلی گرم با هم داشتند و برای یکدیگر در دربی 74 آرزوی موفقیت کردند.

 

در این شرایط گروهی از هواداران پرسپولیس که به مقابل سازمان لیگ برتر آمده بودند از سرمربی پرسپولیس درخواست کردند در بازی عصر پنجشنبه مقابل استقلال نمایشی در خور نام سرخپوشان داشته و پس از تحمل 4 شکست پی در پی این تیم را به پیروزی برساند.

 

 

هفتاد و چهارمین دیدار تیم‌های استقلال و پرسپولیس که مسابقه‌ای است در چارچوب هفته بیست و چهارم لیگ برتر از ساعت 18 فردا پنجشنبه در ورزشگاه آزادی برگزار می‌شود.





تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 84
بازدید دیروز : 209
بازدید هفته : 2234
بازدید ماه : 2284
بازدید کل : 720200
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما