حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

چند دقیقه‌ای است كه از یك روز كاری سخت و طاقت‌فرسا به منزل رسیده‌اید و آنقدر در عضلات خود احساس خستگی می‌كنید كه تا به حال آن را تجربه نكرده بودید.

البته این روز‌ها دیگر این احساس به یك روز و دو روز خلاصه نمی‌شود و شاید در طول هفته این خستگی مفرط از كار روزانه همراه شما باشد.

نگران این موضوع نباشید. ما به شما چند حركت ساده را آموزش می‌دهیم تا در مدت كوتاهی، خستگی كار روزانه را از تن به در ببرید.

حركت اول:
یكی از نكات جالب در این تمرین ورزشی، نیاز نداشتن نسبت به گرم كردن بدن است. شما می‌توانید در هر حالتی تمرین را شروع كنید. مطابق شكل یك، ابتدا دراز بكشید. پاها را تا آنجا كه در شكل نشان داده شده بالا بیاورید. سعی كنید در جلسات ابتدایی خیلی به خودتان فشار نیاورید. این حركت را 15 مرتبه و در یك ست (مرحله) اجرا كنید.

 

حركت دوم:
مطابق شكل دوم قرار بگیرید و سعی كنیدخود را به عقب بكشید، تا جایی كه به عضلات كمر فشار زیادی وارد نشود. این حركت به میزان بسیار زیادی، خستگی عضلات كمر را برطرف می‌كند. 10 مرتبه و در یك ست این حركت را انجام دهید.

حركت سوم:
مطابق شكل قرار بگیرید. سپس تا جایی‌كه قدرت دارید، بدن خود را مطابق شكل بالا بیاورید. انجام این حركت كمی مشكل است، لذا خود را در جلسات ابتدایی خسته نكنید. این حركت را 10 مرتبه و در یك ست اجرا كنید.

 

 

حركت چهارم:
حركت بسیار منحصر به فردی در برطرف كردن خستگی روزانه عضلات به خصوص عضلات كمر است. مطابق شكل به روی شکم دراز بکشید و حركت را اجرا كنید. تا حد امكان آن را 15 مرتبه و در 3 ست انجام دهید.





تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

یواش گفتم دوست دارم ، واسه اینه که نشنید

بلد نیستم که بد باشم ، نگو اینو نفهمیدی...

بزار باشم کنار تو ، کنار عطر این احساس

بزار حبس ابد باشم ، تو عشقی که برام رویاست

بزار با گریه اینبارم ، بگم خیلی دوست دارم!

اگه بازم پشیمونی ، به روت اصلا نمیارم

دلم میگیره هر روزی که میبینم تو دلگیری

دارم میمیرم از وقتی سراغم رو نمیگیری

نگاهم رو از تو دزدیدم ، با این چشمای غمبارم

نمیخواستم بدونی که چقدر چشماتو دوست دارم...

اگه بازم پشیمونی ، به روت اصلا نمیارم...


 




تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد.

این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد. اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند.

روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند.
در اولین طبقه، بر روی دری نوشته بود: “این مردان، شغل و بچه های دوست داشتنی دارند.”
دختری که تابلو را خوانده بود گفت: “خوب، بهتر از کار داشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینیم بالاتری ها چگونه اند؟”

پس به طبقه ی بالایی رفتند…

در طبقه ی دوم نوشته بود: “این مردان، شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند.”

دختر گفت: “هوووومممم… طبقه بالاتر چه جوریه…؟”
طبقه ی سوم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند و در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند.”

دختر: “وای…. چقدر وسوسه انگیر… ولی بریم بالاتر.” و دوباره رفتند…

طبقه ی چهارم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند. دارای چهره ای زیبا هستند. همچنین در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند و اهداف عالی در زندگی دارند”
آن دو واقعا به وجد آمده بودند…
دختر: “وای چقدر خوب. پس چه چیزی ممکنه در طبقه ی آخر باشه؟”

پس به طبقه ی پنجم رفتند…

آنجا نوشته بود: “این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند! از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم!”




تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.

سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت...

 

مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟

به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...

مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد





تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

کالین ویلسون که امروز نویسنده ی مشهوری است،وسوسه ی

خودکشی راکه در شانزده سالگی به او دست داده بود،چنین توصیف میکند:

وارد آزمایشگاه شیمی مدرسه شدم و شیشه ی زهر را برداشتم....

زهر را در لیوان پیش رویم خالی کردم،غرق تماشایش شدم،رنگش را نگاه کردم
و مزه ی احتمالی اش را در ذهن ام تصور کردم.سپس اسید را به بینی ام نزدیک کردم، و
بویش به مشامم خورد، در این لحظه، ناگهان جرقه ای از اینده در ذهنم
درخشید..... و توانستم سوزش ان را در گلویم احساس کنم و سوراخ ایجاد
شده در درئن معده ام را ببینم. احساس اسیب ان زهر ان چنان حقیقی بود که
گویی به راستی ان را نوشیده بودم.سپس مطمئن شدم که هنوز این کار را نکرده ام.
در طول چند لحظه ای که ان لیوان را در دست گرفته بودمو امکان مرگ را مزه مزه میکردم،با خودم فکر کردم:اگر شجاعت کشتن خودم را دارم، پس شجاعت ادامه دادن زندگی ام را هم دارم.




تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مرجع خبری پرسپولیس :  دروازه‌بان تیم فوتبال استقلال گفت: هنوز در شوک شکست مقابل پرسپولیس هستیم.

سید مهدی رحمتی در گفت و گو با روابط عمومی باشگاه سایپا گفت: اگر از اشتباهات دیدار با پرسپولیس درس نگیریم مقابل سایپا هم راه به جایی نخواهیم برد. هنوز در شوک شکست مقابل پرسپولیس در دربی پایتخت هستیم.

 

 

امیدوارم از این باخت ناباورانه درس های لازم را بگیریم چرا که اگر کورکورانه و مغرور رو در روی سایپا صف آرایی کنیم چیزی جز شکستی دوباره عایدمان نمی شود!

وی افزود: سایپا تیم جوان و دونده ای است به همین خاطر قطعا خط دفاع و هافبک های دفاعی ما روز دشواری را پیش رو خواهند داشت.

رحمتی خاطرنشان کرد: اگر سه گل از زاید دریافت کردیم به علت سبک ناشناخته این بازیکن برای استقلالی ها بود. مطمئن باشید به خوبی کریم انصاری فرد را مهار خواهیم کرد.

 




تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مرجع خبری پرسپولیس :   مدافع ملی‌پوش تیم فوتبال الغرافه در جریان دیدار مقابل لخویا مصدوم شد و دیدار با تیم ملی ایران و پرسپولیس را از دست داد.

بلال محمد، مدافع ملی‌پوش و مطرح تیم فوتبال الغرافه در جریان دیدار شب گذشته مقابل لخویا که منجر به شکست 2 بر صفر الغرافه شد، در برخورد با دروازه‌بان تیمش و بازیکن حریف دچار مصدومیت شد.

پس از بررسی‌ها از زانوی بلال محمد مشخص شد رباط صلیبی‌اش این بازیکن پاره شده و وی  برای بازگشت مجدد به میادین باید ماه‌ها منتظر بماند.

بر همین اساس این بازیکن دیدارهای الغرافه در لیگ قهرمانان آسیا از جمله دیدار با پرسپولیس و البته دیدار ایران و قطر از هفته پایانی مرحله اول گروهی مقدماتی جام جهانی 2014 برزیل که 10 اسفند برگزار می‌شود را از دست داد.




تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

جهان آینده بدون اینترنت بی معناست .

ساده انگاریست اینترنت را با همه داده هایش یکجا رد کنیم و یا یکجا بپذیریم .

با نگاه پست همه چیز را می توان ننگ شمرد حتی مهر مادر به فرزند را ...

انسان نمی تواند به همه نیکی کند، ولی می تواند نیکی را به همه نشان دهد

کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا
آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند

کار ریشه های تلخ و میوه شیرین دارد.

عجله مباح نیست مگر در سه کار : یکی آنکه دختر به شوهر رود ، دوم آنکه میت را زود دفن کنند ، و سوم آنکه طعام زود پیش مهمان برند

بدون خودآگاهی ملی ، کشور رنگ پیشرفت به خود نمی گیرد

ای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار.

 

کشوری که دارای پیشوایی بی باک است همه مردمش قهرمان و دلیر می شوند

تمام موفقیت های عظیم بر پایه شکیت بنا شده اند




تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم میکند ۱-آبی آسمان را که میبینم و میدانم که نیست.۲-خدارا که ………نمیبینم و میدانم که هست.

ما لحظه ها را میگذراندیم تا به خوشبختی برسیم افسوس خوشبختی همان لحظه ها بود که میگذراندیم .

وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی ها را تکرار کرد.

فراموش کن چیزی را که نمی توانی بدست آوری و بدست بیاور چیزی را که نمی توانی فراموش کنی!

سریع ترین راه دریافت عشق بخشیدن آن به دیگران است.

آرزوهاتو یه جا یاداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره که چیزی که امروز داری دیروز آرزوشو کردی

زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز

حکایت جالبی است که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند





تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم ... اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه عشقم داری کباب درست میکنی؟ پَ نه پَ دارم فوتبال دستی بازی میکنم!

به دوستم میگم من عاشق این ماشین شاسی بلندام ... میگه منظورت پرادو و رونیزو ایناست؟ پَ نه پَ منظورم کامیونو تراکتورو ایناست !

تو رستوران پیشخدمتو صدا کردم ... میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده! میگه مرده؟ پَ نه پَ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی !

به بابام می گم برو تو حموم و نگا کن سوسک نباشه ... میگه ای بابا .. می ترسی؟!؟! پَ نه پَ با احساساتم بازی کرده نمی خوام ریختشو ببینم

یلی به مجنون میگه : همه این کارا رو می کنی برا من ؟ مجنون :... پـَـــ نــه پـَـــ ....من عاشق آنجلینا جولی ام ، تو حریف تمرینی هستی ..!

زنگ زده بهم. میگم زودباش بگو میگه کار داری؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ میخوام برم دستشویی

میگم آقا خمیر دندون سفید کننده می خوام؟ میگه برا دندونات؟ پـَـــ نــه پـَـــ می خوام کاسه دستشویی رو برق بندازم.

به دختر خالم میگم اینم دماغه تو داری! تو افسایده. میگه یعنی خیلی گندست؟ عملش كنم? میگم:.... پـَـــ نــه پـَـــ ...برو تو برنامه نود بروبچ عادلینا كارشناسی كنن ببینن واقعا تو افسایده یا نه!!

مگس اومده تو خونه رفتم حشره کش آوردم زنم میگه میخوای بکشیش؟ پـَـــ نــه پـَـــ میخوام بزنم زیر بغلش بوی عرق نده




تاریخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 328
بازدید هفته : 677
بازدید ماه : 397
بازدید کل : 721463
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما