حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه


يك روزي بهت گفتم منو چقدر دوسم داري ؟

 

گفتي از اينجا تا خدا مهربون

خيلي خوشحال شدم ، اما الان يادم اومد كه بهم مي گفتي خدا از همه چي بهت نزديك تره .




تاریخ: یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

هولم نکنید الان درست میکنم




تاریخ: یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است




تاریخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

اين اس ام اس شما فقط براي دويدن شما به دنبال گوشي ارسال شده و ارزش ديگري ندارد !


دوست داشتم جيگرتو بخورم. اما حيف بايد تا عيد قربان سال ديگه صبر كنم !


طبق آخرين مصوبه وزارت دادگستري . خل بودن جرم نيست . ازادانه به كارت برس !




……
…….
فضول اگه چيزي مي خواستم بنويسم بگم همون بالا مي گفتم



جواد ترين اس ام اس لاو ???? : لاستيك دلمو را با ميخ نگاهت پنچر نكن ! تو كه درخت زندگي من هستي كه الاغم را به آن مي بندم



مي خواي با سه شماره هيبنوتيزمت كنم و بگم چه جور آدمي هستي ؟ خوب پس با ? شماره آروم چشمات رو ببند : …. ?…… ?…….?…….
……………………………………………هنوز كه چشمات بازه؟……………..
……………………………………………مي گم چشماتو ببند !…………….
…………………………………………..چرا زير چشمينگاه مي كني ؟…..
………………………………………. اصلا نيازي به هيپنوتيزم نيست
هر خري مي فهمه چه قدر فضولي



+- +- +- +- +- +-
+- +- +- +- +- +-
+- +- +- +- +- +-
بشين جمع ومنها كن ببين چندمين باره سر كار رفتي ؟



————–
————-
————–
به دليل ايام سوگواري از گفتن اين جك معذوريم


سريع ترين دوربين جهان اختراع شد . اين دوربين مي تونه از خانوم ها در لحظه اي كه دهانشون بسته است عكس بگيره !


پسر ها هيچ وقت دونبال دو چيز نمي دوند . اتوبوس و دختر چون 10 دقيقه بعد يكي كي مياد !


به علت نبودن چرت و پرت براي ارسال . پيشاپيش نوروز 1391 را تبريك عرض مي كنيم .


تو صحراي قلبم تو تنها شتري !



چه كار كردي که اين همه طرفدار پيدا كردي ؟ هر جاي شهر كه مي رم ميبينم مردم تابلو هايي دستشون گرفتن كه اسم تو روش نوشته شده:گوسفند زنده !!!



آسمان را مي خواهم براي عبور . جاده باريك است ! ماه را مي خواهم براي نور را تاريك است ! تو را مي خواهم براي نظافت عيد نوروز نزديك است !

 

 

 




تاریخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

زنی رو به خدا کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟

خداوند مهربانانه فرمود: بنده ی من!

اگر با کشتن، تو را از شوهرت بستانند،

به او بیست میلیون می رسد،

ولی اگر او را بکشند تو صاحب چهل میلیون می شوی

زن خندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر!

 




تاریخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبین
ی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !




تاریخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟

گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...

 

گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.
با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده اند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.

آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد  منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟
آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.

ما آمده ایم  که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...

ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...

گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند





تاریخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...

به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: «احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!»




تاریخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

عکســـــت را نگــــاه میکنــــم
آخ کــــه ایــــن عکـــس
پیـــر نمیشـــود
امــــــا ،
پیـــــــرم میکنــــد




تاریخ: جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

نگـــــــران نباش،
" حــــال مـــن خـــــوب اســت " بــزرگ شـــده ام
دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم که در دلـــتنگی هـــایم گم شــوم!

آمـوختــه ام،
که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش" زندگیست "

آمــوختــه ام
که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود


راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خــــــــوب یاد گـــرفتــه ام
" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "

خــــــوبِ خــــوب!!




تاریخ: جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 191
بازدید هفته : 930
بازدید ماه : 1312
بازدید کل : 722378
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما