حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

امروز دوباره دلم شکست...
از همان جاي قبلي...!
کاش ميشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا ديگر شروع نشوي...!
کاش ميشد فرياد بزنم: "پايان "
دلم خيلي گرفته ...
... اينجا نميتوان به کسي نزديک شد !
آدمها از دور دوست داشتني ترند......!




تاریخ: پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غزق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است فردا به چشم اما امشب دلم گرفته




تاریخ: یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دلم گرفته ...
نمیدونم این دل چیست که اینقدر مهم است ...
همه چیز را در اختیار دارد ... حتی ضربان قلبم را ...
این بار خیلی محکم تر از همیشه میکوبد ...
ترس دارم از این کوبنده بودنش ...
... آخرین بار که اینگونه میتپید ...
عاشق شده بود ...
میترسم ....




تاریخ: چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

آزار ميبینم و ميرنجم...
اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام
که هيچ نمي گويم
نه گله اي
نه شکوه اي
نه کينه اي،
نه بغضي،
نه فريادي
حتي ديگر رنجيدن هم از يادم رفته است
فقط صداي نم نم باران...
اما نه... اين صداي باران نيست

اين منم که به وسعت تنهاييم مي گريم....!




تاریخ: چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

باز هم دلتنگی …
باز هم زمزمه هایی از جنس بغض و تنهایی.
باز هم پنجره باز و انتظار و نیامدنت.
اگر بدانم که می آیی تمام بغض های کهنه را فروکش می کنم.
اگر بدانم که می آیی تمام پنجره های عالم را به انتظار می نشینم.
اگر بدانم که می آیی دیگر تنهاییم را با خاطره هایم پر نمی کنم.
تمام خاطره هایم را در صندوقچه قدیمی می گذارم
تا بهانه ای برای نیامدنت نباشد!!!
تو فقط بیا…
بگو که می آیی .
سالهاست گوشهایم در انتظار شنیدن نجوایی آشناست!!!
بگو که می آیی.




تاریخ: سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دوری را دوست دارم هر چند که دلتنگ و غریب می‌شوم اما وقتی دوباره با یک بغل مهربانی در می‌گشایی و صدایم می‌کنی، دلم مثل یک کهکشان وسیع می‌شود. شب را بخاطر تو دوست دارم که تا تولد سپیده صبح، دلواپس نیامدنت باشم. کسی که عاشق باشد می‌داند که تمام طعم عشق به دلشوره‌های شبانه است. دوست دارم همیشه شبها تو را کم داشته باشم ، تا وقتی چشم بر روی هم می‌گذارم خوابت را ببینم و چشم که باز می‌کنم در صبحی دوباره تو را به نظاره بنشینم ، سفر را بخاطر حس قشنگ خاطره دوست دارم ، وقتی نیستی و لحظه‌هایم از وجود مهربان تو خالیست کنار قاب عکست، با خاطراتت زندگی می‌کنم ، این انتظار بازگشت، تمام لذت زندگی من است ، سفر را بخاطر بازگشت دوباره تو دوست دارم ، شب را بخاطر صبح با تو بودن و دوری را بخاطر آغاز دوباره مهربانی، اینطور است که همه چیز حتی تلخی ها هم بخاطر تو قشنگ و دوست داشتنی ست




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

حالا که رفته ای ...

ببین ...

دیگر آن کودکی نیستم که دهانش بوی شیر میداد ...

حالا بزرگ شده ام ...

دهانم بوی سیگار میدهد ...

برگرد ...




تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

نمي دانم..... چه بود
نمي دانم..... فرشته بود
نمي دانم.....عشق بود
نمي دانم..... چه بود
مي خواهم در اوج فرياد بزنم و بگوييم.
اين حق من نبود......
این آشفتگي آخه مال من نبود.
آرزويم چیز دگر بود......
اما افسوس طالعم.نحس بود
و او شد يك خاطره......
گناه من چه بود کهاین گونه غمهایم راباید در چشمان حبس می کردم
وفریادم فقط سکوت غمم بود!




تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

کاش کنارم بودی...

کاش میان منو تو این همه فاصله نبود.

کاش گرفتن دستهایت برایم رویا نبود.

کاش این همه دوری بین ما جایی نداشت.

کاش نبایدمنت لحظه هارا در انتظارت بکشم.

کاش هروقت دلم میگرفت میتوانستم سرم رابر روی شانه هایت بگذارم.

کاش شیرین فرهادرا،لیلی مجنون را....تنها نمیگذاشت که حالا

تمام این کاش ها شود آرزو ی دل عشاق...

میدانی که من نه شیرینم نه لیلی....

میدانم که تونه فرهادی نه مجنون....

من خودمم تو هم خودتی...

پس بیا کاری کنیم که قصه ی ماشود سرمشق تمام عاشقان دنیا




تاریخ: شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

چی شد که سیگاری شدی؟
یه شب بارون میومد … خیلی تنها بودم.
-- چی شد که ترک کردی؟
...یه شب بارون میومد … دیگه تنها نبودم.
-- چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟
یه شب بارون میومد … دوباره تنها شدم.
-- چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟
یه شب بارون میومد … خیلی تنها بودم… تو خیابون دیدمش … اون تنها نبود!




تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 88
بازدید هفته : 467
بازدید ماه : 458
بازدید کل : 703350
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما