چه خوشحالم كه تو مي خندي و دستات تو دستاشه... يه در صد هم فكر نكن اينجا كسي غم توي چشماشه... اگه از قلب تو دورم مي دونم كه چقدر سخته ...تحمل مي كنم دردو مي گم اين قسمته بخته ... همش دردو همش رنج و همش احساسه بي خوابي... شده اين زندگي كابوس پر از احساس بي تابي... چي حاصل شد از اين عشقي كه تو سهم كسي باشي... توي تنهايي مي ميرم تو هم درده كسي باشي... به اين فكر كن كه با يادت چقدر اين زندگي سرده ... تو هم اين حس و مي فهمي گلم اين زندگي درده...
بيا برگرد
اگه صدام گرفته و گله از جدايي داره شبام اگه سوت و كوره رنگه تنهايي داره اگه دنيا به كامه من طعمه تلخه بي كسيمه خاطراته با تو بودن اميده زندگيمه
.
.
.
اگه واسه من اين خونه بي تو شده يه ويرونه
دليله زنده بودنم تنها فقط عشقمونه
.
.
.
بيا برگرد به خونه دلم مي گيره بهونه
هنوزم منتظره يه روز بياي اي ديوونه
بيا برگرد عزيزم سينم دلي غمگين داره
شب را نوشيدهام .
وبر اين شاخههاي شكسته ميگريم.
مرا تنها گذار
اي چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پرپر كنم.
مگذار از بالش تاريك تنهايي سربردارم
و به دامن بي تار و پود رؤياها بياويزم.
سپيديهاي فريب
روي ستونهاي بي سايه رجز ميخوانند.
طلسم شكسته خوابم را بنگر
بيهوده به زنجير مرواريد چشمم آويخته.
او را بگو
تپش جهنمي مست!
او را بگو: نسيم سياه چشمانت را نوشيدهام.
نوشيدهام كه پيوسته بي آرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار
وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم
همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است
گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر....
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته
دیگر کسی به سراغ من نمی آید
تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده
دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم
هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم
کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ....
خیلی دلم گرفته....
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد...
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند...
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم...
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد
نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم
اینک دارم با خودم درد دل میکنم...
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ،
حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را
حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را....
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست
میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم
رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی
شکست شیشه غمها
شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم
مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!
ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست
این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست
همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته
از خستگی لحظه های دوریست.
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها
من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم
که نشسته ای بر روی پاهایم
خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم
من تو را دارم ،فقط تو را
تا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟
چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها
نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم
یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور
عاشقانه ات پر کرده
تویی قبله راز و نیازهایم
دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم...
تو اینجا هستی و من همانجا
احساس میکنی تپشهای قلب من را؟
یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم
تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد
آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد
تو در قلبم باشی و من دیوانه ات باشم
تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما یک نقطه چین است...
میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است...
بیا با من مدارا کن که من مجـــنونم و مســـتم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من غمگین و دلخستم
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بســتم
بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
اگر از همدلی پرسی بدان نازکدلی خستم
بیا از درد حکایت کن که من محتاج این هستـم
اگر از زخم دل پرسی بدان مرهم بران بستم
مجنونــــم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچــــــاره شکســتم
مجنونــــم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچــــــاره شکســتم
برو راه وفـــا آمـــوز که من بار ســفر بستـــــم
اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستـــم
برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم
اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستـــم
مجنونــــم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچــــــاره شکســتم
مجنونــم و دستم به دامان تو بستــــم
هــشیار شدم آخر از دام تو جستـــم
مجــنون ، مجنــونـــــــــم و مستـــــــــــم
عاشــــــــــــق ، عاشقـــــــم و خستــــــــم
اگه من یه روز نباشم کی از عشقت میمیره؟ یه روزی میرم اونروزه که گریت میگیره
اگه من یه روز برم برای کی ناز میکنی؟ رو بوم که میشینی با کی پرواز میکنی
وقتی که قهر میکنی منتتو کی میکشه؟ اگه من یه روز نباشم سرنوشتت چی میشه؟
کی واست لالا میگه که چشماتو هم بذاری کی میذاره تو همش براش بهونه بیاری
با کلیدش کیه قفل اخماتو وا میکنه؟ اون شبا که سردته کی دستاتو ها میکنه
وقت گریه سرتو رو شونه ی کی میذاری به یه آغوش دیگه که آخه عادت نداری
اگه من یه روز نباشم کی از عشقت میمیره؟ یه روزی میرم اونروزه که گریت میگیره
باور کن واسه تو که بی تابم باور کن واسه چشمات که بی خوابم باور کن که به داشتن تو میبالم من باور کن ............باور کن ........... جونمی عمرمی قلبمی نفسی بمونو تنهام نذار تو این بی کسی میدونم و میدونی عاشق چشماتم باور کن بدجوری غرق نگاتم از عشقت دیوونم قدرتو میدونم پیش تو میمونم حستو می خونم از این که پیشمی از خدا ممنونم باور کن عشقم من با تو می مونم باور کن تپش تند تند قلبمو باور کن سردی دستای خستمو باور کن تا آخرش من پات هستمو باور کن ..............باور کن .................. دوباره سلام نتونستم برم اومدم بگم می مونم اما خیلی کم میام فقط هم میام بهتون سر بزنم نتونستم
دارم اینجا تلف میشم تنم بدجوری می لرزه هوا سنگین و تاریکه به یه لعنت نمی ارزه بگو که خواب میبینم بگو که این یه کابوسه داره قلبم توی این سینه از این تصویر می پوسه چرا خوشحال خوشحالی؟ چرا چشمات پر نازه؟ مگه دستاش غریبه نیست؟ که با دست تو میسازه مگه من واسه تو چی کم گذاشتم حالا از همهی زندگی خستم وقتی که تورو من پا به پای اون دیدم خرابم داغونم می خوام بمیرم ............
این چه احساسیه که من وتو مثل همیم از همه دنیا جدا نه زیادیم نه کمیم دارم حست میکنم لحظه به لحظه با منی تو تمام لحظه هام تو هوام پر میزنی دارم حست میکنم توی بیداری و خواب دل واسه تو میزنه با یه دنیا تب وتاپ این چه احساسیه که بی تو آروم ندارم حتی وقتی با منی باز کم میارم دارم حست میکنم خیلی نزدیکی به من خودتو نشون بده و عاشقونه حرف بزن دارم حست میکنم مثل روزای قدیم هنوزم کوچه عشقو من تو خوب بلدیم این چه احساسیه که واسه من مقدسی تا دلم تورو میخواد تو به دادم میرسی دارم حست میکنم .................