حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز
آخر مراشناختی ای چشم آشنا
چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خیالات دیر پا
چشم منست اینکه در او خیره مانده ای
لیلی که بود ؟ قصه چشم سیاه چیست ؟
در فکر این مباش که چشمان من چرا
چون چشمهای وحشی لیلی سیاه نیست
در چشمهای لیلی اگر شب شکفته بود
در چشم من شکفته گل آتشین عشق
لغزیده بر شکوفه لبهای خامشم
بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق
در بند نقشهای سرابی و غافلی
برگرد ، این لبان من این جام بوسه ها
از دام بوسه راه گریزی اگر که بود
ما خود نمی شدیم چنین رام بوسه ها !
آری ، چرا نگویمت ای چشم آشنا
من هستم آن عروس خیالات دیر پا
من هستم آن زنی که سبک پا نهاده است
بر گور سرد و خامش لیلی بی وفا




تاریخ: پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

روزگار روزگاریست
پر از ای كاش ها…

ای كاش میشد
كه فقط یك بار دیگر
نگاهت را به چشمانم
قرض بدهی…

ای كاش میشد
كه فقط یك بار دیگر
صدایت را به گوش هایم
برسانی…

ای كاش میشد
كه فقط یك بار دیگر
بوی عطر یاس گونه ات را
به مشامم برسانی…

چه فایده كه دیگر
نه نگاهت را میبینم
نه صدایت را میشنوم
و نه بوی عطر تو را حس میكنم…

تو رفتی و هنوز
صدای قدم های غمبارت در گوشم است…




تاریخ: دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

گذشته ها گذشت
و تصویری نمایان گشت
كه فردا را نشانم داد….

تصویر نشان میداد
دست های بهم رسیده را
قلب های بخیه خورده را

تصویر نشان میداد
گذشت را
بخشش را
مهربانی را
در چشمهایت…

تصویر نشان میداد
آینده را
زیبایی را
و دوستی را…

دوستی تا ابد پایدار را….

تصویر نشان میداد
من را و
تو را….




تاریخ: یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

ای کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود!

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم

نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم !
ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم !

ایکاش کودک بودم تا تنها نگرانی زندگی ام شکستن نوک مدادم بود !
ای کاش کودک بودم که هیج وقت عاشق نمیشدم !
خدایا ای کاش کودک بودم !




تاریخ: پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

فقط یک پیک از شراب نگاهت خوردم

چند ساله بودند این چشمانت ؟!

عمری گذشت و

هنوز وقتی به چشمانت نگاه می کنم

تلو تلو می خورم

 




تاریخ: چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

هرگز آرزو نکرده ام
يک ستاره در سراب آسمان شوم
يا چو روح برگزيدگان
همنشين خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمين جدا نبوده ام
با ستاره آشنا نبوده ام
روی خاک ايستاده ام
با تنم که مثل ساقه ی گياه
باد و آفتاب و آب را
ميمکد که زندگی کند …




تاریخ: چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مثل کبریت کشیدن درباد…دیدنت دشواراست…
من که به معجزه عشق ایمان دارم…
میکشم آخرین دانه ی کبریتم رادرباد!…
هرچه باداباد!…




تاریخ: سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

صدا کن مرا
صدای تو خوب است.

صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم

آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم.

 




تاریخ: دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

من بودم وتنهایی و یک راه بی انتها
یک عالم گله و
خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم

صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم

نامم را خواندی.. گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم

بی تونه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی




تاریخ: یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم

 

ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم

صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم

آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم

تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصه ی درد به امید دوا بنویسم

قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم

بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس
پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم

بعد یک عمر ببین دست و دلم می‌لرزد
که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم

من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
این دو را باز همین طور جدا بنویسم

شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست
باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم

با تو از حرکت دستم برکت می‌بارد
فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم

از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای
تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم

عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد
گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم




تاریخ: شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 805
بازدید دیروز : 118
بازدید هفته : 983
بازدید ماه : 1474
بازدید کل : 704366
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما