حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد

مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد

ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد

آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد

 

از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد





تاریخ: سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

در دشواری سخنی نهفته بود

و نفسی در دماغ یکی کودک

انباشته می شد ناگاه

سرمایی سخت

بدان زمان که گرمایی در دستی نبود

آه پنجره

آه پنجره

از تمام مناظر گرمت عکسی به من بده

وز تمام روشنی ات

بی پرده با من باش

در دشواری سخنی نهفته بود

و نفسی در دماغ کودکی انباشته

و مدادی به دفتری پیچ میخورد

انگار واژه ای واژگون پهنه ای غریب می شد

تبانی آسمان و خانه

سکوتی شوم است و سرد

آه پنجره

راهی به رسوایی از آن سو به من بده

پای می گیرد و افسوس در این سراب

آواز قمری کوچکی

انگار

می کشاندم به شک

در آمیزه ی دیوار و باد

تصویری از رهایی و تردید خفته است

آه پنجره

 

احساس را به شانه های خمیده ام بده.





تاریخ: سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

برو جلو هنوز راه باز مرد // با همه غمایی که داری باز تو بخند
دردا روی تنم خالکوبین // نمیخوام زندگیت بشه داستان من
برو جلو هنوز راه باز مرد // با همه غمایی که داری باز تو بخند
دردا روی تنم خالکوبین // نمیخوام زندگیت بشه داستان م
ن

دوباره منمو من.جلومم در وروردیه // اس ام اس تنهایی بعدش شلوغیه
هم خوبه هم بد.صبورو تک پر // با آدمای دورت...
نه قصه بلدی نه اهل قصه ای // نه جنس تقلی نه قسطی زنده ای
پاهات راه میره اما دلت کلیده // اخلاق همیشه روش یکی تلپ میرینه
تو دفنی پشت خاک خاطراتت // دل تنگ پولی بعد خانواده
حرفتو قورت میدی تا شنونده شی // پره حرفی ولی خب میگی بزنم که چی
تا صدای برندت باشه جای بلندتر // فس تلپی توی خونه پا منقل
و لم دادی رو همه کبودیات // و زیر لب میگی این طعم جوونیاست
منو یه جعبه سیگار // وقتی درو دیوار
همهی شب تا صبح رفیق من بود
من بازم وایسادم // دنیامو پاس دادم
با همه سختیاش...

ببین زندگی چیه از نظر تو؟ // یه نامه عاشقانه لابه لای سبد گل؟
ها؟ یه گیتار.یه سیگار.ترانه خونه بیدار // شکست عشقی یا لحظه های خوب دیدار
داداشی واسه ی من عادین اینا // من یه جوونم از نوع مادی بیکار
یه نشه خل.لش وخل.بازیگر نقش دو // خودم شدم رد مخ و زندگیم توش رفته گه
نفهمیدم چی شد که عمرو وقتو آب برد // نفهمیدم چی شد که مغز پوکم تاب خورد
خمیم.عقبیم.نگاه کن به بلیت // اونم رسید به آرزوشو تورو خواب برد
آخ که دارم تا ته میسوزم // سرنوشت نخ بود منم یه سوزن
خیس خیس زیر بارون.لیز لیز زیر پامون // دنیا داره یادش میره مارو آروم

 




تاریخ: جمعه 21 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

عصر ما عصر فریبه عصر اسمهای غریبه
شهر ما سرش شلوغه وعده هاش همش دروغه
آسموناش پر دوده قلب عاشقاش کبوده
بیا با هم قایقو میرونیم اونجا تا ابد می مونیم ،
جایی که نه آسمونش ، نه صدای مردومنش... نه غمش ، نه جنب و جوشش ،
نه گلای گل فروشش ، مثل اینجا آهنی نیست..
وقتی یه بار از دوستت ضربه میخوری درست مثل این میمونه که با ماشین بهت ضربه
زده و داغونت کرده.وقتی می بخشیش مثل این میمونه که بهش فرصت دادی تا دنده
عقب بگیره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده




تاریخ: جمعه 21 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

چند وقتی بود که میخواستم برای تو
درد این فلبی را که شکستی و رفتی بنویسم
اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت
و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ
خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و
همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده
قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.
از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.
نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،
اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود
یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم
تو که میخواستی روزی رهایم کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی
چرا با من آغاز کردی!
مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود
گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی
از ته دل دوست داشت
اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم
انگار آسمان چشمانم دوباره ابری شده
و در قحطی اشک دوباره میخواهد ببارد.اما من مینویسم
مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی.
کاش می دانستی چقدر دوستت داشتم ،
کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با
چشمان خیس به خواب عاشقی می رفتم.
نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم
می خواستم عاشقترین باشم ،
برای تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم.
آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ،
همه به من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل.
دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات روانی شده است.
این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم.
این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم ،
راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما
دیگر دلم نمیتوانم حتی یک لحظه نیز با تو باشم.
خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم
دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده
و یاد آن لحظه ها قلب شکسته ام را میسوزاند.
و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد .
نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.
هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود
نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت.
بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم.
انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،
دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد.
خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی.




تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

تو با منی و من تنها هستم
در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.
تو مال منی و من مال تو نیستم
باران منی و من کویری بیش نیستم
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت
دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو
یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم
چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته
اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی....
گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!
نیستی و من تنها مانده ام
آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام
تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!




تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو
به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان
ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد
عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست
ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت
امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند
مثل یک گل به پاکی چشمهایت
به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم
در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت
که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است
که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است
هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من
چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ،در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند




تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی
شکست شیشه غمها
شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم
مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!
ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست
این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست
همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته
از خستگی لحظه های دوریست.
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها
من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم
که نشسته ای بر روی پاهایم
خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم
من تو را دارم ،فقط تو را
تا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟
چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها
نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم
یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور
عاشقانه ات پر کرده
تویی قبله راز و نیازهایم
دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم...
تو اینجا هستی و من همانجا
احساس میکنی تپشهای قلب من را؟
یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم
تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد
آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد
تو در قلبم باشی و من دیوانه ات باشم
تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما یک نقطه چین است...
میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است...




تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

شب... پشت بوم... و صدای موزیک خفیفی که شنیده میشه: یه توهم توی لمس زندگی...

یه شلوار جین با یه بوت مشکی پامه و یه پتو دورم پیچیدم... یه بهمن کوچیک روشن هم کنج لبمه....

غیر از موزیک، سکوته و گاهی صدای اتومبیلهایی که دوردست در حال رفت و آمدن... با یه عالمه چراغ هایی که مثل نقطه های نورانی از دور معلومن و میدرخشن...

خستگی و سرما تو جونم رخنه کرده... نگاه میکنم به آسمون سیاه و ابری این شب و منتظر اولین شاخه نور ماه میمونم تا به چشمم بخوره...

پشت کمرم، نزدیک شونهام شروع میکنه به خارش... اول کمه اما به تدریج زیاد میشه... تنم گــُر گرفته و عرق سرد نشسته روی بدنم... پتو رو از دورم رها میکنم و با پنجه ها و ناخونام شروع میکنم به خاروندن پشتم... انقدر محکم میخارونم که پوستم کنده میشه و خون ازش شـره میکنه... تو حال خاروندن پنجه هام گیر میکنن به یه استخون نرم که انگار جاش اونجا نیست... استخون شروع میکنه به رشد کردن و از پشت کمرم میاد بیرون... تنم تشنج میکنه و استخون دوم از سمت راست پشتم هم میزنه بیرون...

چشمام سیاهی میرن و چاردست و پا به زمین میوفتم... تنم خیس عرقه و مثل بید میلرزم...

سرم رو بالا میگیرم و به قرص کامل ماه نگاه میکنم... روی دو پام به سختی وای میستم و با دستام استخونهای بیرون اومده رو لمس میکنم... استخونهایی که حالا پوشیده شده از پرهای مشکی... 

سرم رو به پشت میچرخونم و روی کمرم دو تا بال مشکی رو میبینم که میتونم تکنوشون بدم...

عرق رو از پیشونیم پاک میکنم و روی لبه پشت بوم می ایستم...

دو تا بال میزنم و بعد... میپرم...

چیزنوشت: نیم ساعت بعد نور چرخون قرمز آمبولانس روی دیوارها دیده میشن...

علت مرگ: توهم...

 

چیزنوشت2: قصه ما به سر رسید... کلاغه................. مــُـرد...





تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

تو را دوست ندارم نه دوستت ندارم

 

تو را دوست ندارم نه دوستت ندارم

اما هنگامی که نیستی

غمگینم

و به آسمان آبی بالای سرت

و اخترانی که تو را میبینند

رشک می برم

تو را دوست ندارم

اما نمیدانم چرا

آنچه میکنی در نظرم بی همتا جلوه میکند

وبارها در تنهایی از خود پرسیده ام

چرا آنهایی که دوستشان دارم

بیشتر شبیه تو نیستند

تو را دوست ندارم

اما هنگامی که نیستی

از هر صدایی بیزارم

حتی اگر صدای آنانی باشد که دوستشان دارم

زیرا صدای آنها

طنین آهنگین صدایت را در گوشم میشکنند

تو را دوست ندارم

اما چشمان گویایت

با آن آبی عمیق و درخشان

بیش از هر چشم دیگری بین من و آسمان آبی قرار میگیرد

آه میدانم که دوستت ندارم

اما افسوس دیگران دل ساده ام را

کمتر باور دارند

و چه بسا به هنگام گذر

میبینم که بر من میخندند

 

زیرا آشکارا مینگرند

نگاهم به دنبال توست




تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 111
بازدید دیروز : 252
بازدید هفته : 111
بازدید ماه : 2564
بازدید کل : 705456
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما