از این دنیا و آدماش یاد گرفتم ...
یاد گرفتم حتی اگه عاشق شدم به رومم نیارم که اصلا" کسی هست که من عاشقش شدم...
یاد گرفتم اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...
یاد گرفتم اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...
یاد گرفتم نزارم کسی اشکهامو ببینه...
یاد گرفتم نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل
بسوزنه...
یاد گرفتم تو این دنیا به جز خودمو خدام به کسی تکیه نکنم...
یاد گرفتم راز دلمو به هیچکس نگم بجاش رازدار خوبی باشم...
یاد گرفتم غرور کسی رو زیر پاهام له نکنم، نزارم کسی غرورمو
بشکونه...
یاد گرفتم هیچ وقت التماس کسی نکنم جز همونی که بالا سرمه...
یاد گرفتم که برای رسیدن به هدفم دیگران را بازیچه قرار ندم...
یاد گرفتم دوستی یک حادثه است و جدایی قانون...
یاد گرفتم هر گناهی که کردم ولی حرمت دل کسی رو نشکنم...
یاد گرفتم دنیا برام هرچی رقم زد قبول کنم و دم نزنم...
یاد گرفتم که همیشه همه ی اینا یادم باشه...
یاد گرفتم اینا همش درس های دنیاس...
آره دنیا به آدماش درس میده و بعضی وقتا این دنیا چه پست و زشته...
روزهاست
از سقف لحظه هایم
یاد تو چکه می کند
اگر باران بند بیاید
از این خانه می روم ...
امشبــ کـ آمدۓ در ـخوابـم
یادتـ نرود ـبوسه ـهاۓ گرمتــ را برایم
تـُهفه بیاورۓ
اصلا این بـار کـ بیایۓ
دیگـر یک لحظه ـهم
دستــ هایتـ را رـهـا نمۓ کنم
این بار مۓ برمت جایۓ
کـ خدا هم دستش بـ ِهمان نـرسد
آنـ وقتـ تـ ُ همیشه در ـکنارم خواهۓ مــاند
بدون وا ـهمه اۓ از رفتنتــ ...
فقط من و « تــ ُ »
فقط بگذار یک بــار دیگر رویاۓ
بــا تـُ بودنم را حس کنـم
فقط یک بــار . . .
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم
بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...
آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است ...
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر
تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد
برای همیشه برگرد...
به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...
یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.
یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.
یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.
یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.
یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.
یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم...
می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.
تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.
توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.
می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی...
می خوام تنها باشم...
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری ھم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی ھم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
نبودنتـــــ بهترین بهانهـــ استـــــ
برای اشکــــــــ ریختنـــــ
ولی کاش بودی تا اشکهایمـــ از شوق دیدارتـــــــ سرازیر میشد
کاش بودی و دست ــــهای مهربانتــــــ
مرهم همهــــــ دلتنگی ــهــــا و نبودن ـــهــایتـــــــ میشد
کاش بودی تا سر بهـــ روی شانهـــ ـــهـــای مهربانتــــ میگذاشتم
و دردــهــایم را به گوش تو می رساندم
بدون تو عاشقی برایم عذابــــ استـــ
براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.
براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .
براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .
براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .
براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .
براي عشق خودت باش ولي خوب با
امشب روی آسمان نقاشی میکشم.
قلم بی رنگ است....من جای تو بودم چشمهایم را روی دلم میگذاشتم و بعد نگاه میکردم...
هر چیز که دیدی بگذار رازی بماند درون همان دل.
...
این راز من است.
هوای بازی کرده ام...بازی شمع گل پروانه.
هوای پرواز.نه پرواز نمیخواهم...پریدن کافیست
از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم
وعاشقانه تو را می ستایم