ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غزق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
کاش اون لحظه اي که يکي ازم ميپرسه " حالت چطوره؟ "
و جواب ميدم " خوبم! "
کسي باشه که محکم بغلم کنه و آروم تو گوشم بگه:
" ميدونم
خوب نيستي…"
یک روز عشقت را دزدیدم
و برای اینكه جای مطمئنی داشته باشد
آن را در قلبم پنهان كردم
غافل از اینكه روزی برای پس گرفتن آن قلبم را خواهی شكست
اگر عشق نبود ؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم
اگر عشــــــــــــــق نبود......
پرستو ها چرا پرواز کرديد
جدايي را شما آغاز کرديد
خوشا آنانکه دلداري ندارند
به عشقو عاشقي کاري ندارند
خداحافظ براي تو رهايي
براي من فقط درد جدايي
خداحافظ براي تو چه آسان
ولي قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ
قبل تر ها،وقتی هنوز تو نیامده بودی،
عاشقانه های هرکس را که می خواندم به سادگی اش می خندیدم
حالا خودم گریه میکنم و برایت عاشقانه می نویسم...
به همین سادگی از چشم دلم افتادی
آخرین بار چنان برگ گلی در بادی
بیشمارند همه تیشه بدستان در صف
گرچه شیرین منی از دهنم افتادی
باز گویم که چه ساده در دلم جا کردی
نه به این سادگی اما تو ولی افتادی
وقتي که تنگ غروب بارون به شيشه ميزنه!
همه غصه هاي دنيا توي سينه منه!
توي قطره هاي بارون، ميشکنه بغض صدام!
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچي نميخوام!
پشت اين پنجره ميشينم و آواز ميخونم!
منتظر واسه رسيدنت تو بارون مي مونم
زير بارون انتظارت رنگ تازه اي داره
منم عاشق ترم انگار وقتي بارون مي باره
بعضي وقتها که مياي سر روي شونم ميزاري
تمام غصه ها رو از دل من بر مي داري
اما اين فقط يه خوابه، خواب پشت پنجره!
وقت بيداري بازم غم ميشينه تو حنجره!
تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم
چون تو پاک هستی
می توانم تو را خط خطی کنم
که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی
و وقتی که نیستی
بی رنگی روزهایم را
با مداد رنگی های یادت رنگ
خیلی ساده پا گذاشتی توی قاب این نگاه
اومدی زندگیمو رنگ بزنی رنگ سیاه
خیلی وقته که دیگه قرارامون یادت می ره
غزلای نا سروده توی سینم می میره
خیلی وقته که دیگه با خاطره سر می کنم
گلای شقایق و با کینه پر پر می کنم
دیگه تو خونه ی دل هیشکی هویدا نمی شه
اخه عصر اهنه عشق دیگه پیدا نمی شه
خیلی وقته چشامو دوختی به انتهای راه
من شدم پلنگ قصه ات تو شدی شبیه ماه
خیلی وقته رد پام رو ماسه ها تنها می رن
دیگه مرغ عشقا هم توی قفس زود می میرن
خیلی وقته که پشیمونی خودم خوب می دونم
ولی من تنها دیگه تا اخر خط می مونم