گونه های خیسم زا نمی توانم پنهان کنم سرنوشت را نمی توانم انکار کنم اما خداوندا چرا در نگاه یک کودک منتظر اشک را نمی بینی چرا سردی دستهای یک کودک بی پناه را حس نمی کنی خداوندا سرنوشت چرا بد نوشت و چرا اینگونه نوشت بازی روزگار با ما چرا اینگونه نوشت روزگاری تلخ حسرت نگاه سردی دست چشمهای خیس و دلهای غمگین و خسته خداوندا جوابی برای اینها ندارم؟؟؟؟
خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته... بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم بیا تا دل کوچــــــــــکم را خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن. که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم خدایـــا کمـــک کـــن : که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد.. کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش... مبـــادا بمیـــرد...!!! خــــدایــا دلــــــم را که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت. اگر چه شــــــکســــــته شبــــی می فرســــتم بــرایــت...
باز يك غزل حكايت كسي كه عاشق است باز ما و كشف خلوت كسي كه عاشق است در سكوت، چشم دوختن به جاده هاي دور باز انتظار: عادت كسي كه عاشق است دستهاي التماس ما گشوده پس كجاست دستهاي با محبت كسي كه عاشق است باز هم سخن بگو سخن بگو شنيدني است از زبان تو حكايت كسي كه عاشق است من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش مثل حسن بينهايت كسي كه عاشق است بغضهاي شب هميشه سهم نااميدهاست خنده هاي صبح: قسمت كسي كه عاشق است شاخه ها- خداكند به دست باد نشكنند عشق يعني استقامت كسي كه عاشق است اي شما كه دل نمي دهيد و ايستاده ايد در خيال كشف خلوت كسي كه عاشق است- منتظر نايستيد ، نوبت شما كه نيست نوبت منست ، نوبت كسي كه عاشق است
دشت فکرم، همه جایش پرازآهنگ دلی بی جان است دردهکده سبزمن وامانده، درگمان من کج عشق خیال آشفته، روزی آتشکده ی سبزی بود، روزی ماوای دلی صادق بود! روزی اندرحرم سینه ی من دوستی، عشق وصداقت همه جا پاکی بود! ناگهان، ابرسیاه آلودی آسمان دل آبی مراویران کرد! خاطرات خوش ایام نسیم آلودم را جلوی چشم حقیقت شستند! برگ های گل یادم، ورق سبزکتابم، غنچه ی یاس نگاهش، همه با آمدن پاییز زردآلود شد!! این زمان است که مهتاب شب عشق مرازردانید! این زمان است که تیرآلوده به یاسش، به من بی سروسامان برخورد! "تازمان پاییزاست... خاطرم پاییزی است..."
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت؟تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟بهردیدار محبت تا به کی در انتظار؟خسته از این زندگی با غصه های بی شمار...
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جان فرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
با تشکر ازadele
شب تهی از مهتاب
شب تهی از اختر
ابر خاکستری بی باران پوشانده
آسمان را یکسر
ابر خاکستری بی باران دلگیر است
و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس
سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
با تشکر از adele
دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
گفتم دوستت دارم باور نكرد
گفتم عاشقتم باور نكرد
گفتم اگه بری از غصه میمیرم بازم باور نكرد
گفتم نرو ،ولی رفت...
دیروز اومده بود پیشم
یه دسته گل برام آورده بود
گفت دوستت دارم هیچی نگفتم
گفت عاشقتم بازم هیچی نگفتم
گفت باشه جوابمو نده ،ولی یادت باشه پشیمونم
اینو گفت و رفت منم آروم اشكهامو پاك كردمو حرفی نزدم
رفت ولی...
جای اشكاش هنوز روی سنگ قبرم مونده...
دلـــــت می گیــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــره
1 روز
1 ماه
1 سال
از رفتنــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــم می گذره . . .
چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ
وقــــتی دلت با دیگریســــــــت ...