چه کسی خواهد دید، مردنم را بی تو.... گاه می اندیشم: خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد گفت! آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی..... روی خندان تو را ، کاشکی می دیدم.. شانه بالا زدنت را _بی قید و تکان دادن دست: که مهم نیست زیاد... و تکان دادن سر: که عجب ! عاقبت او هم مرد ..... چه کسی باور کرد: جنگل جان مرا، آتش عشق توخاکسترکرد ......می توانی تو به من، زندگانی بخشی ،یا بگیری از من ، آنچه را می بخشی..... چه کسی خواهد دید: مردنم را بی تو؟؟؟ گاه می اندیشم، خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد گفت
هوس ام عشق تو از دیار من آمدی سکوت جان را به هم زدی کتاب غم شد دوباره باز چو نغمۀ بیش و کم زدی صدای من شد صدای تو هوای من شد هوای تو تپیدن قلب به خاطرت کشیدن درد برای تو نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق به خاطر تو گذشتم از جسم گذشتم از نام گذشتم از عشق رسیدن ما به هم محال است عشق من و تو خواب و خیال است عشق من و تو خواب و خیال است نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق اتاق خانه زهم تکیده به جای شادی به غم رسیده نهایت عشق رنج و عذاب است نقش من و تو، نقشی برآب است نقش من و تو، نقشی برآب است نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق تو از دیار من آمدی سکوت جان را بر هم زدی کتاب غم شد دوباره باز چو نغمۀ بیش و کم زدی صدای من شد صدای تو هوای من شد هوای تو تپیدن قلب به خاطرت کشیدن درد برای تو هوس ام عشق، نفس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق نفس ام عشق، هوس ام عشق تب و تاب قفس ام عشق نفس ام عشق،
باتشکراز arman
وقتی سکوت دهکده را،
برگشت گله های هیاهوگر،
آشفته می کند؛
و باد این اسب سرکش ناشاد
آشفته یال و سم به زمین کوبان،
در کوچه باغ دهکده می پیچد،
یاد از تو می کنم
آیا دوباره بازنخواهی گشت؟
بیهوده انتظار تو را دارم
هرچند اینجا
بهشت شاد خدایان است
بی تو برای من
این سرزمین غم زده زندان است...
باتشکرازromina
سردم که می شود
تمام ِ اجاق هایِ جهان برایم عشوه گری می کنند
اما من تصمیم خودم را گرفته ام ...
برایِ گرم شدن
باید که تا آخر عمردنبال دست هایِ تو باشم
باتشکرازbahar
چند وقتی است
دلم یادت را كرده...
چند وقتی است
دلم صدایت كرده..
اما
دل ساده ی من
پاسخی دریافت نكرده...
دل ساده ی من..
دل تنهای من..
به تو عادت كرده...
به نگاه نكردن هایت...
به سلام ندادن هایت...
به غرور و بهانه هایت...
به بی وفایی ات...
به رفتن ساده ات و به بازگشت ...
به بازگشت...
دیگر كه بازگشتی در كار نیست..
چون دل ساده من...
-دیگر ساده نیست-
باتشکرازarefeh
گفتی: بگذر از نی من حکایت میکنم و ز جداییها شکایت میکنم نی کجای این نکته ها آموخته نی کجا داند نیستان سوخته بشنو از من بهترین راوی منم راست خواهی هم نی و هم نی زنم نشنو از نی ...نی نوای بی نواست بشنو از دل دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه داور شود گفتم: گر بگویی دل چرا سوزد خطاست دل كه ميگويي حريم كبرياست كبريا را سوز از سوز دل است غيراز اين من هرچه گويم باطل است ني كجا داند حديث اين فراق يا كجا خواند چه ها كرد اين فراق از كجا شد سرنوشتم اينچنين يا چرا آمد بلايي بر زمين گويمت اي دل بسوز از بهر هيچ كاين جهان باشد حبابي روي هيچ دل بسوز، از درد و اندوه فراق "من چه گويم شرح درد اشتياق" گويمت هردم كه ميبينم تو را دل بسوزد زين فراق تو مرا ني زن و ني هر دو را خواهم به دل تا بگويد حرف با آهنگ دل فاش گويم تا ابد شب تا سحر كز سحر آمد پديدم چشم تر بودنش گنجي كه آغوشم گشود رفتنش رنجي كه آرامم ربود ني زن من تا ابد در ني بدم ني نوازد شرح درد اي عد
باتشکراز elahe
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم....... بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد..هیچ کس
باتشکرازtara
آه زمانه....
زمانه چه كردي با دلم؟؟؟؟؟
چه كردي با نامم؟؟؟
چه كردي با يادم؟؟؟؟
آه زمانه...
چرا از يادم بردي؟؟
چرا نامم را از سرنوشت پاك كردي؟؟
چرا دلم را از هر چه عشق بود،تهي كردي؟؟؟؟
آه زمانه...
زمانه...
باتشکرازarefeh
افسوس... پس از این که کوه یخی عشق را با آفتاب خیانت ذوب کردی برگشتی پس از اینکه با شمشیر آهنی تنهایی بر قلب شیشه ام ضربه زدی برگشتی ... باشد من تو را با جان و دل دوباره میپذیرم اما میخواهم سختی هایی را که کشیدم را با تو تعویض کنم تو خاطرات خوبت با او را به من بده من رنج نبودنت را به تو میدهم تو عشق بازیت را با او به من بده من درد هجران را به می دهم تو نفسم نفسم گفتن هایت را با او به من بده من تنهایم تنهایم هایم رابه تو تو شادی کاذبت با او را به من بده من اندوه واقعی ام را به تو تو خنده های دروغین ات را به من بده من اشک راستین ام را به تو چقدر قضاوت عادلانه ایست نه؟ اگر عادلانه نیست پس برای برگشتنت عدالت را اجرا کن بعد برگرد. آیا میتوانی حتی نیمی از آنچه که کشیدم را جبران کنی؟ نه نمیتوانی...
عشق كودكی
چه عشق زیبایی است
عشقی است كه
بدی ها را نمیبیند
عشقی است كه
پر از لبخند های كودكی است
عشقی است
احساسی تر از عشق ما
عشقی است
ساده...
عشقی است
پر از علاقه
و عشقی است
عاشقانه
ای كاش در كودكی
عاشق ات می شدم...
باتشکرازarefeh