حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

 


می گویند قرار است قطار خوشبختی از این ایستگاه هم رد شود

سال هاست که در این ایستگاه به ریل های زندگی چشم دوخته

ام تا ببینم چه موقع چرخ های قطار خوشبختی بر روی این ریل ها

خواهد لغزید.




تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

دنیا را بد ساخته اند 

 کسی را که دوست داری، 

 تورادوست نمی دارد.

کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری     

      اما کسی که تو

دوستش داری و او هم تو را دوست دارد  

  به رسم و آئین هرگز

به هم نمی رسند.




تاریخ: چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

گفتمش: دل می‏خری؟!

پرسید چند؟! ..      

  گفتمش: دل مال تو، تنها بخند...

خنده کرد و دل ز دستانم ربود....      

  تا به خود باز آمدم او ..رفته بود.. دل ز

 دستش روی خاک افتاده بود..    

جای پایش روی دل جا مانده بود......




تاریخ: چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

از این دنیا و آدماش یاد گرفتم ...

یاد گرفتم حتی اگه عاشق شدم به رومم نیارم که اصلا" کسی هست که من عاشقش شدم...

یاد گرفتم اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...

یاد گرفتم اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...

یاد گرفتم نزارم کسی اشکهامو ببینه...

یاد گرفتم نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل

بسوزنه...

یاد گرفتم تو این دنیا به جز خودمو خدام به کسی تکیه نکنم...

یاد گرفتم راز دلمو به هیچکس نگم بجاش رازدار خوبی باشم...

یاد گرفتم غرور کسی رو زیر پاهام له نکنم، نزارم کسی غرورمو

بشکونه...

یاد گرفتم هیچ وقت التماس کسی نکنم جز همونی که بالا سرمه...

یاد گرفتم که برای رسیدن به هدفم دیگران را بازیچه قرار ندم...

یاد گرفتم دوستی یک حادثه است و جدایی قانون...

یاد گرفتم هر گناهی که کردم ولی حرمت دل کسی رو نشکنم...

یاد گرفتم دنیا برام هرچی رقم زد قبول کنم و دم نزنم...

یاد گرفتم که همیشه همه ی اینا یادم باشه...

یاد گرفتم اینا همش درس های دنیاس...

آره دنیا به آدماش درس میده و بعضی وقتا این دنیا چه پست و زشته...




تاریخ: چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر ميگويم به يادت در قفس غمگين و خسته
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي
ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شب هاي مستي




تاریخ: چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

امشبــ کـ آمدۓ در ـخوابـم
یادتـ نرود ـبوسه ـهاۓ گرمتــ را برایم
تـُهفه بیاورۓ
اصلا این بـار کـ بیایۓ
دیگـر یک لحظه ـهم
دستــ هایتـ را رـهـا نمۓ کنم
این بار مۓ برمت جایۓ
کـ خدا هم دستش بـ ِهمان نـرسد
آنـ وقتـ تـ ُ همیشه در ـکنارم خواهۓ مــاند
بدون وا ـهمه اۓ از رفتنتــ ...
فقط من و « تــ ُ »
فقط بگذار یک بــار دیگر رویاۓ
بــا تـُ بودنم را حس کنـم
فقط یک بــار . . .




تاریخ: سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

خيلي حرفا تو دلمه...خيلي چيزا تو ذهنمه...خيلي خاطره ها درونم دارن رژه ميرن...فكر ميكنم...به تموم حرفا ، كارا ، رفتارا حتي آرزوهام ...گاهي اوقات ميگم كاش خدا ميزد تو سرم...ولي نه باز...

از خودم چي ميخواستم ، چي ميخوام؟؟؟؟

من كه دنبال آرامش بودم...دنبال يه جفت دست گرم...يه شونه واسه تكيه كردن بهش...يه قلب مهربون و بي ريا...دنبال...چرا؟ پس كو؟دوس دارم خيلي حرفارو بزنم ولي...نميشه...مگه اينجا جايي براي بازگو كردن دل نوشته هام نيست؟پس چرا اينجا هم معذبم؟؟؟

كجا باس رفت؟پيش كي؟

دلم دنبال كيه؟دنبال چيه؟

كاش ميشد فراموش كرد...

كاش ميشد رفت...كاش ميشد به رفتن ادامه داد...كاش ميشد وسط جاده رفت نايستاد...كاش ميشد وسط جاده رفت پشت سرو نگاه نكرد...كاش ميشد خيلي چيزارو انجام نداد...حتي كاش ميشد خود كاش نبود...

دلم بدجور دلتنگ شده...

جمعه اس...مثل همه ي جمعه هاي دلگير...

باز من موندم و اين مداد مشكي... و هيچ




تاریخ: سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

سلام ماهی ها... سلام، ماهی ها
سلام، قرمزها، سبزها، طلائی ها
به من بگوئید، آیا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شب های شهر، بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنيده ايد
که از ديار پری های ترس و تنهايی
به سوی اعتماد آجری خوابگاه هاا،
و لای لای کوکی ساعت ها،
و هسته های شيشه ای نور - پيش می آيد؟


و همچنان که پيش می آید
ستاره های اکليلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازيگوش
از حس گريه می ترکن




تاریخ: سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

 

به جرم اینکه خیلی ساده بودم

 به زندان دلت افتاده بودم

اگر چه حکم چشمانت ابد بود

 برای مرگ هم آماده بودم




تاریخ: سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم

بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...

آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم

بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته

شده است ...

رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر

تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های

دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....

اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی

دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد

برای همیشه برگرد...




تاریخ: سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 115
بازدید دیروز : 181
بازدید هفته : 1151
بازدید ماه : 1533
بازدید کل : 722599
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما