سـکـــــــه ی زنـدگـیم
شـیـــــــر نـدارد
امــــــــا
هـمـیـن خـطـی
کـه مـــــــرا بـه تــــــو
وصـــــــــــــــــل
نـگـه مـی دارد را
بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ ..
اگر عشق نبود ؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم
اگر عشــــــــــــــق نبود......
پرستو ها چرا پرواز کرديد
جدايي را شما آغاز کرديد
خوشا آنانکه دلداري ندارند
به عشقو عاشقي کاري ندارند
خداحافظ براي تو رهايي
براي من فقط درد جدايي
خداحافظ براي تو چه آسان
ولي قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ
قبل تر ها،وقتی هنوز تو نیامده بودی،
عاشقانه های هرکس را که می خواندم به سادگی اش می خندیدم
حالا خودم گریه میکنم و برایت عاشقانه می نویسم...
به همین سادگی از چشم دلم افتادی
آخرین بار چنان برگ گلی در بادی
بیشمارند همه تیشه بدستان در صف
گرچه شیرین منی از دهنم افتادی
باز گویم که چه ساده در دلم جا کردی
نه به این سادگی اما تو ولی افتادی
برای تو که عاشق هوای بارونی بودی!!!
گاهی نوشتن سخت است وبرای تو نوشتن سخت تر!
نوشتن باکلمات خیس سخت است...
کلماتی که تکان گریه لبریزشان کرده!
کلماتی که تاب زندگی را بعدازتو ندارند!
نام تو که می آید قلمم بغض میکند!
گلوی کلمات کبود میشود!
نام تورا فقط باید در هوای بارانی نوشت!
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …
برو با یک « من » دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
سعي کن هميشه تنها باشي
چون تنها به دنيا آمده ايي و تنها مي ميري
بگذار عظمت عشق را هيچ گاه درک نکني
چون آنقدر عظيم است که تو را در خود غرق مي کند
آزار ميبینم و ميرنجم...
اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام
که هيچ نمي گويم
نه گله اي
نه شکوه اي
نه کينه اي،
نه بغضي،
نه فريادي
حتي ديگر رنجيدن هم از يادم رفته است
فقط صداي نم نم باران...
اما نه... اين صداي باران نيست
اين منم که به وسعت تنهاييم مي گريم....!
دیدیم نمیشود درزمین عاشق شدبه اسمان پروازکردیم
وقتی برگشتیم مارادرقفس انداختند
نتوانستیم ثابت کنیم پرنده نیستیم
ماتنها
عاشق شده بودیم