فقط هنوز نميتوانم باور کنم که من زندگيت او شده!!
که چه خزه هايی در هم تنيده ای راه نفس ديوار چوبی عشقمان را بسته است…
ميدانی باورش بی برو برگرد خردم خواهد کرد…
و با ترک های ترميم نشدنی اش اين ديوار است که ميريزد
پس باورش نميکنم
خودت ميدانی که اين دروغ تنها چيزيست که دارم
تنها چيزيست که اين ديوار را استوار نگه داشته هنوز…
نظرات شما عزیزان: